سر زدن (فعل)appear, drift in, be committed, drop in, originate, visit, call onسر کشیدن (فعل)guzzle, drift in, drop in, crane the neck, quaff, stretch one's neck
به آرامی وارد شدنبه آهستگی رخنه کردنآرام آرام واردِ ذهن شدن ( درمورد افکار ) کم کم سروکله ی چیزی پیدا شدندرجایی پخش شدن، در جایی پیچیدن+ عکس و لینک