با ملایمت یا زیرکانه کسی را ترغیب به صحبت بیشتر کردن؛ شرائط را برای صحبت کردن آزادانه ی یک نفر فراهم کردن؛ حرف از کسی کشیدن
... [مشاهده متن کامل]
اون تموم شب ساکت بوده. ببین می تونی ازش حرف بکشی
اون با چاپلوسی از زیر زبونم کشید.
لیندا: اونا بیشتر از هر کس دیگه ای که من می شناسم الکی خوشن ( از هر چیزی کِیْف می کنند یا از هیچی هم لذت می برن ) .
جانی: تو خودت هم همچین روزگار بدی نداری، درسته؟
لیندا ( به جلو خم می شود ) : کیس [نام خانوادگی جانی]، می خوای از من حرف بکشی؟
جانی ( می خندد ) : چرا که نه! بگو دیگه!
* گفتگوی انتخابی: از نمایشنامه ی #تعطیلات، # اثر فیلیپ بری