🔸 معادل فارسی:
مرز گذاشتن / خط قرمز تعیین کردن / حد و حدود مشخص کردن
در زبان محاوره ای:
یه جایی خط کشیدن و گفتن �از اینجا به بعد نه�، تعیین کردن خط قرمز
🔸 تعریف ها:
1. ( عمومی – استعاری ) :
... [مشاهده متن کامل]
تعیین یک مرز یا حدی که حاضر نیستی از آن بگذری یا اجازه بدی دیگران از آن عبور کنند
مثال: I don’t mind helping, but I draw a line in the sand at doing your work for you.
کمک کردن مشکلی نداره، ولی این که کارت رو برات انجام بدم، خط قرمزم هست.
2. ( مذاکره – سیاسی/اجتماعی ) :
اعلام موضعی که فراتر از آن هیچ مصالحه یا عقب نشینی پذیرفته نمی شود
مثال: The union drew a line in the sand over wage cuts.
اتحادیه در مورد کاهش دستمزد خط قرمز گذاشت.
3. ( تصمیم گیری – شخصی ) :
لحظه ای که فرد تصمیم می گیرد گذشته را کنار بگذارد و از نقطه ای تازه شروع کند
مثال: It’s time to draw a line in the sand and move forward.
وقتشه خطی بکشیم و رو به جلو حرکت کنیم.
🔸 مترادف ها:
set a limit – set boundaries – draw the line – set a red line
مرز گذاشتن / خط قرمز تعیین کردن / حد و حدود مشخص کردن
در زبان محاوره ای:
یه جایی خط کشیدن و گفتن �از اینجا به بعد نه�، تعیین کردن خط قرمز
🔸 تعریف ها:
1. ( عمومی – استعاری ) :
... [مشاهده متن کامل]
تعیین یک مرز یا حدی که حاضر نیستی از آن بگذری یا اجازه بدی دیگران از آن عبور کنند
مثال: I don’t mind helping, but I draw a line in the sand at doing your work for you.
کمک کردن مشکلی نداره، ولی این که کارت رو برات انجام بدم، خط قرمزم هست.
2. ( مذاکره – سیاسی/اجتماعی ) :
اعلام موضعی که فراتر از آن هیچ مصالحه یا عقب نشینی پذیرفته نمی شود
مثال: The union drew a line in the sand over wage cuts.
اتحادیه در مورد کاهش دستمزد خط قرمز گذاشت.
3. ( تصمیم گیری – شخصی ) :
لحظه ای که فرد تصمیم می گیرد گذشته را کنار بگذارد و از نقطه ای تازه شروع کند
مثال: It’s time to draw a line in the sand and move forward.
وقتشه خطی بکشیم و رو به جلو حرکت کنیم.
🔸 مترادف ها:
حدو مرز تعیین کردن
خط و نشان کشیدن
اتمام حجت کردن
تعیین خط قرمز
اتمام حجت کردن
تعیین خط قرمز
... [مشاهده متن کامل]
❇️PROVERB
❇️SAYING
❇️IDIOM
محدودیت تعیین کردن