dramatization

/ˌdræmətəˈzeɪʃn̩//ˌdræmətaɪˈzeɪʃn̩/

معنی: بصورت نمایش در اوردن
معانی دیگر: به صورت نمایش درآوردن

جمله های نمونه

1. this film is a dramatization of tolstoi's famous novel
این فیلم برگرفته از رمان معروف تولستوی است.

2. She has a tendency to dramatization.
[ترجمه گوگل]او تمایل به نمایشنامه سازی دارد
[ترجمه ترگمان]او گرایشی به dramatization دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Perform the dramatization for your class.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه سازی را برای کلاس خود انجام دهید
[ترجمه ترگمان]این تمرین را برای کلاس خود انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the conclusion, the inadequacy of poetic dramatization is pointed out.
[ترجمه گوگل]در پایان به عدم کفایت درام پردازی شاعرانه اشاره می شود
[ترجمه ترگمان]در پایان، نارسایی dramatization شاعرانه به آن اشاره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The play was a dramatization of a short story.
[ترجمه گوگل]این نمایشنامه نمایشی از یک داستان کوتاه بود
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه داستان کوتاهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The third chapter analyses the relation between dramatization and impersonal lyricism.
[ترجمه گوگل]فصل سوم به تحلیل رابطه درام پردازی و غزلیات غیرشخصی می پردازد
[ترجمه ترگمان]فصل سوم رابطه between و impersonal را تجزیه و تحلیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chapter III annotates the dramatization of character shaping and language before the conclusion is drawn.
[ترجمه گوگل]فصل سوم، پیش از نتیجه گیری، به نمایش دراماتیک شکل دادن شخصیت و زبان اشاره می کند
[ترجمه ترگمان]فصل سوم نحوه شکل گیری شخصیت و زبان قبل از نتیجه گیری را توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The value commercial character, makes every effort the dramatization and on-the-spot report coexisting.
[ترجمه گوگل]شخصیت تجاری ارزش، تمام تلاش خود را می کند تا نمایشنامه و گزارش در محل با هم وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]ویژگی تجاری ارزشی، هر تلاش the و گزارش درجا را می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Work with a group and create a dramatization that shows bullying.
[ترجمه گوگل]با یک گروه کار کنید و نمایشنامه ای ایجاد کنید که نشان دهنده قلدری باشد
[ترجمه ترگمان]کار کردن با یک گروه و ایجاد a که خشونت را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The Los Angeles Olympics became a spectacular dramatization of a renascent American entrepreneurial energy and optimism.
[ترجمه گوگل]بازی های المپیک لس آنجلس به نمایشی تماشایی از انرژی و خوش بینی کارآفرینی نوپا آمریکایی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]المپیک لس آنجلس به گونه ای چشمگیر از انرژی و خوش بینی renascent آمریکایی renascent شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The incident seemed to lend itself to dramatization.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که این حادثه به دراماتیزه شدن منجر شد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این حادثه به صورت بندی در امده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It might take a little exaggeration or dramatization, but that's what good storytelling is all about.
[ترجمه گوگل]ممکن است کمی اغراق یا دراماتیزاسیون لازم باشد، اما داستان سرایی خوب این است
[ترجمه ترگمان]ممکن است کمی اغراق یا گزافه گویی باشد، اما این چیزی است که داستان سرایی خوب در مورد آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There were some former incidents containing these words which had to be reached before the incident in dramatization would ease.
[ترجمه گوگل]برخی از حوادث قبلی حاوی این کلمات بود که باید قبل از اینکه حادثه در نمایشنامه کاهش یابد به آنها رسید
[ترجمه ترگمان]حوادث پیشین دیگری نیز وجود داشت که می بایست پیش از وقوع حادثه در dramatization به دست آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Shanghai Dramatic Arts Center is preparing to stage a dramatization of Karl Marx's Das Kapital using elements of Broadway musicals and Las Vegas shows.
[ترجمه گوگل]مرکز هنرهای دراماتیک شانگهای در حال آماده شدن برای اجرای نمایشنامه ای از سرمایه کارل مارکس با استفاده از عناصر موزیکال برادوی و نمایش های لاس وگاس است
[ترجمه ترگمان]مرکز هنرهای دراماتیک شانگهای در حال آماده شدن برای نمایش a از آثار Karl s و لاس وگاس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

به صورت نمایش در اوردن (اسم)
dramatization

تخصصی

[سینما] نمایشی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• play, show, drama; act of making into a drama; exaggeration (also dramatisation)

پیشنهاد کاربران

داستان یا نمایشنامه رو به صورت فیلم دراوردن
dramatization ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: نمایشی کردن
تعریف: پدید آوردن یک اثر یا متن نمایشی براساس یک اثر ادبی یا غیرادبی|||متـ . نمایشی سازی
بزرگنمایی
مبالغه
اغراق

بپرس