dramatic

/drəˈmætɪk//drəˈmætɪk/

معنی: نمایشی، درهم
معانی دیگر: (وابسته به هنر نمایش) نمایشی، تئاتری، نمایش مانند (از نظر برخوردها و ساختمان)، (رویداد یا سرگذشت پرهیجان و پر تحرک) پرماجرا، شگرف، پرشور (dramatical هم می گفتند)، مهیج

جمله های نمونه

1. a dramatic critic
هنرسنج تئاتر

2. a dramatic performance
ایفای نقش دراماتیک،اجرای دراماتیک

3. his dramatic attempt to escape from jail
تلاش پرشور او برای فرار از زندان

4. a difficult dramatic part which few actors can encompass
نقش نمایشی دشوار که بازیگران معدودی قادر به ایفای آن می باشند.

5. the most dramatic event of the first world war
شگرف ترین رویداد جنگ جهانی اول

6. a ballerina who essayed a dramatic role on television
رقاصه ی باله که بازی در یک نقش دراماتیک در تلویزیون را مورد امتحان قرار داد

7. The businesses showed a dramatic variation in how they treated their staff.
[ترجمه گوگل]کسب‌وکارها تفاوت چشمگیری در نحوه برخورد با کارکنان خود نشان دادند
[ترجمه ترگمان]کسب و کارها تغییرات چشمگیری در نحوه برخورد آن ها با کارکنان خود نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Environmentalists are alarmed by the dramatic increase in pollution.
[ترجمه گوگل]محیط بانان از افزایش چشمگیر آلودگی نگران هستند
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست از افزایش چشمگیر آلودگی هراس دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Really it's a workmanlike conference rather than a dramatic one.
[ترجمه گوگل]واقعاً این یک کنفرانس کارگری است تا یک کنفرانس نمایشی
[ترجمه ترگمان]واقعا این یک کنفرانس دوستانه است تا یک کنفرانس مهیج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Computers have brought dramatic changes to the workplace.
[ترجمه گوگل]کامپیوترها تغییرات شگرفی را در محیط کار ایجاد کرده اند
[ترجمه ترگمان]کامپیوترها تغییراتی نمایشی را در محل کار به ارمغان آورده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We're studying dramatic texts by sixteenth century playwrights.
[ترجمه گوگل]ما در حال مطالعه متون نمایشی نمایشنامه نویسان قرن شانزدهم هستیم
[ترجمه ترگمان]ما متن های نمایشی را تا قرن شانزدهم نمایش می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mountains form a dramatic backdrop to the little village.
[ترجمه گوگل]کوه ها پس زمینه ای دراماتیک را برای دهکده کوچک تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]این کوه ها یک پس زمینه دراماتیک را به روستای کوچک تبدیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some of the most dramatic events in American history happened here.
[ترجمه گوگل]برخی از دراماتیک ترین وقایع تاریخ آمریکا در اینجا اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]برخی از هیجان انگیزترین وقایع در تاریخ آمریکا در اینجا اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The nation is gripped by the dramatic story.
[ترجمه گوگل]ملت گرفتار داستان دراماتیک شده است
[ترجمه ترگمان]ملت تحت تاثیر داستان دراماتیک قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The reorganization has led to a dramatic escalation in costs.
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد منجر به افزایش چشمگیر هزینه ها شده است
[ترجمه ترگمان]سازماندهی مجدد منجر به افزایش چشمگیر قیمت ها شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. What accounts for the dramatic turnabout in Britain's international trading performance?
[ترجمه گوگل]چه عاملی باعث چرخش چشمگیر در عملکرد تجارت بین‌المللی بریتانیا می‌شود؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی برای the چشمگیر در عملکرد تجاری بین المللی بریتانیا به حساب می آید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نمایشی (صفت)
expositive, scenic, demonstrative, dramatic, exhibitive, expository, flashy, stagy

درهم (صفت)
tangled, garbled, mixed, shaggy, indistinct, dramatic

تخصصی

[سینما] نمایشی - دراماتیک

انگلیسی به انگلیسی

• written as a drama, having the base of drama; emotional, surprising, containing conflict
dramatic change is sudden and noticeable.
you describe something as dramatic when it is very exciting.
if you say or do something dramatic, you are trying to surprise and impress people.
dramatic art or writing is connected with plays and the theatre.
dramatics is the performing of plays.

پیشنهاد کاربران

هیجانی, تکان دهنده, چشم گیر, قابل توجه, قابل ملاحظه
ناگهانی و غافل گیر کننده
جدی
به معنی مهیج emotional هم می آید
جلب توجه کننده به علت عالی بودن
1. تاتری، ( مربوط به ) تاتر 2. نمایشی 3. مهیج. هیجان انگیز. با احساس 4. چشمگیر. شگرف. شگفت. بهت آور
مثال:
oh! I love this serial! It’s so dramatic.
اوه! من عاشق این سریالم. خیلی نمایشی و هیجان انگیز است.
نمایشی
مثال: The play had a dramatic ending.
نمایش پایان نمایشی داشت.
dramatic: دراماتیک، نمایشی
dramatic moment: جنبش دراماتیک، لحظه نمایش
قابل توجه و چشمگیر
شلوغ کار
پر آب و تاب
منفی بافی بیش از حد واقعی ( با رفتار و یا گفتار ) / اغراق در احساس منفی
!"Example:"I'll never find another job!" "Don't be so dramatic! Of course you will
من دیگر هرگز نمی توانم کار پیدا بکنم. اینقدر منفی بافی نکن. قطعا تو می تونی.
...
[مشاهده متن کامل]

. Example: It may sound dramatic, but I felt like my life was over
شاید منفی بافی به نظر برسه، اما من احساس کردم زندگیم به آخر خط رسید.
Example: She burst into dramatic floods of tears
او غرق در اشک بی امان ( سیل اشک ) شد. ( به اشک بی امان افتاد ) .
خیلی ناگهانی یا قابل توجه و یا پر از حرکت و هیجان
Example: We watched scenes of the dramatic rescue on the news
صحنه هایی از نجات هیجان انگیز ( چشمگیر ) را در اخبار تماشا کردیم.
Example: a dramatic change
یک تغییر ناگهانی ( و قابل توجه )

Talking or behaving in a way that makes something seem much worse, more serious, more frightening, etc. than it really is.
صفت/ منفی بافی، اغراق آمیز
"I'll never find another job!" "Don't be so dramatic! Of course, you will!"
...
[مشاهده متن کامل]

It may sound dramatic, but I felt like my life was over.
She burst into dramatic floods of tears.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/dramatic
1 نمایشی
2 هیجان انگیز
*تمامی معانی این کلمه صفت هستند و اسم و فعل ندارد
۱. اغراق آمیز ( درباره احساس ) - غلوگرایانه - مبالغه آمیز
۲. فوری و شدید ( چشمگیر )
۳. هیجان انگیز ( چیزیکه احساسات مردم را شدیداً تحت تاثیر قرار میده )
...
[مشاهده متن کامل]

۴. قابل توجه
◀️ it seems my actions were a little over dramatic, i apologize : به نظر می رسد اقدامات من کمی بیش از حد اغراق آمیز ( شدید - هیجانی - مبالغه آمیز ) بود، من عذرخواهی می کنم.
باقی مثال ها و تعریف هارو هم به زودی به متن اصلی اضافه خواهم کرد

ناگهان
dramatic واضح
dramatically به وضوح
گسترده و بنیادین ( در مورد تغییر )
۱ــ چشمگیر ، مهیج
۲ــ تئاتری ، نمایشی
ناگهانی ، بزرگ و هیجانی
گیرا، اثرگذار، اثر بخش، مهم، شایان توجه، قابل توجه، برجسته
شدید و چشمگیر
dramatic drop
کاهش چشمگیر
تاثیر برانگیز
غم انگیز ، احساسی، نمایشی، محیج
1 - چشمگیر - شگرف - فوق العاده
2 - نمایشی - ( مربوط به ) نمایش
!Don't be so dramatic
زیادی شلوغش نکن. خیلی مته به خشخاش نذار.
هیجانی
عمده
sudden and surprising

1 - great & sudden
computer & internet had a dramatic impact on human life
2 - exciting or impressive
what a dramatic comeback from Real Madrid!!!
3 - نمایشی ( مربوط ب بازیگری و رشته نمایش )
dramatic arts
چشمگیر
ناگهانی
قابل توجه
dramatic change/shift/improvement
dramatic increase/rise/fall/drop/reduction
dramatic effect/results
تکان دهنده
حزن انگیز
Sudden and surprising
شدید
( of an event or circumstance ) sudden and striking. ( یک رویداد یا پیشآمد یا شرایط ) ناگهانی و قابل توجه یا موثر است.
"a dramatic increase in recorded crime"
"افزایش چشمگیر جرایم ثبت شده"
هیجانی ( در گیر کننده احساسات ) ، احساسی، عاطفی
قابل توجه، قابل ملاحظه
چشم گیر
تماشایی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)

بپرس