drained

جمله های نمونه

1. he drained his glass within two minutes
او ظرف دو دقیقه لیوان خود را تهی کرد.

2. i drained the pool
آب حوض را کشیدم.

3. fright had drained all color from his face
ترس رنگ صورتش را برده بود.

4. his courage drained away
شجاعت او ته کشید.

5. war had drained the country's manpower
جنگ نیروی انسانی کشور را تحلیل برده بود.

6. the bathwater slowly drained away
آب وان حمام کم کم خارج شد.

7. all his wealth had drained away
همه ی ثروت او تمام شده بود.

8. He drained the tank of all water.
[ترجمه گوگل]او مخزن تمام آب را تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]مخزن آب را خالی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He drained all the old oil out of the container.
[ترجمه گوگل]تمام روغن قدیمی را از ظرف خارج کرد
[ترجمه ترگمان]روغن کهنه را از ظرف بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The long journey completely drained me.
[ترجمه گوگل]سفر طولانی من را به طور کامل تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]این سفر طولانی مرا کام لا خسته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When the pipe was unblocked, the water drained out.
[ترجمه گوگل]وقتی لوله باز شد، آب تخلیه شد
[ترجمه ترگمان]وقتی که لوله بسته شد، آب بیرون کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The water drained out of the flowerpot through the hole in the bottom.
[ترجمه گوگل]آب از طریق سوراخ ته گلدان از گلدان خارج می شود
[ترجمه ترگمان]آب از میان سوراخ کف از گلدان بیرون کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The flood on the road eventually drained off into the ditch.
[ترجمه گوگل]سیل در جاده در نهایت به داخل خندق جاری شد
[ترجمه ترگمان]سیل در جاده سرانجام به نهر سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Blood drained from her face as she learned what had happened.
[ترجمه گوگل]وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده، خون از صورتش جاری شد
[ترجمه ترگمان]وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده است، خون از صورتش جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The pond is drained every year.
[ترجمه گوگل]این حوض هر ساله تخلیه می شود
[ترجمه ترگمان]تالاب هر سال زه کشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] زهکشی شده

انگلیسی به انگلیسی

• emptied of liquid; exhausted; discharged

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Tired
🔘 Exhausted
🔘 Fatigued
🔘 Weary
🔘 Drained
🔘 Sleepy
✅ Definition:
👉 Feeling a lack of energy or strength, often from physical or mental effort.
👈مترادف: Exhausted, fatigued, worn out, depleted
🎁مثال؛
After the long hike, I felt completely drained and needed to rest.
She was emotionally drained after dealing with the stressful situation at work.
Working on the project late into the night left him feeling drained the next day.
خالی یا تخلیه شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : drain
✅️ اسم ( noun ) : drain / drainage
✅️ صفت ( adjective ) : drained / draining
✅️ قید ( adverb ) : _
آب گرفته شده
زهکشی شده
( یعنی مثلاً وقتی پنیر درست میکنن، شیر دلمه دلمه میشه و بعد آبش رو میکشن، باقیمونده ها میشه پنیر )
اون کشیده شدن آبش میشه drained
خسته و بدون انرژی

نفس بریده، شدیدا خسته
بی رمق، بی حال
از نفس افتاده
بی تاب و توان - فوق العاده خسته

بپرس