drainage

/ˈdreɪnədʒ//ˈdreɪnɪdʒ/

معنی: زه کشی، زیر اب زنی
معانی دیگر: شبکه ی فاضلاب، زهاب سازی، فاضلاب، گنداب، آب ناودان

جمله های نمونه

1. the drainage of marshlands
زهکشی زمین های باتلاقی

2. this lake receives the drainage of several mountain streams
آب چندین جویبار کوهستانی به این دریاچه می ریزد.

3. The drainage system consisted of a few open ditches to facilitate run-off.
[ترجمه حمیدرضا باطنی] سیستم فاضلاب شامل تعداد محدودی حفره برای خروج آب زائد است.
|
[ترجمه گوگل]سیستم زهکشی شامل چند گودال باز برای تسهیل رواناب بود
[ترجمه ترگمان]سیستم زه کشی شامل چند گودال باز برای تسهیل فرار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bad drainage caused the land to be flooded.
[ترجمه حمیدرضا باطنی] زهکشی نامناسب سبب شد تا زمین سیل خیز باشد
|
[ترجمه گوگل]زهکشی نامناسب باعث آبگرفتگی زمین شد
[ترجمه ترگمان]تخلیه بد باعث طغیان زمین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The bricks were bedded in sand to improve drainage.
[ترجمه گوگل]آجرها برای بهبود زهکشی در ماسه قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]آجرها برای بهبود زه کشی در شن بستری شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The drainage system needs careful construction.
[ترجمه گوگل]سیستم زهکشی نیاز به ساخت و ساز دقیق دارد
[ترجمه ترگمان]سیستم زه کشی به ساخت وساز دقیق نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Line the pots with pebbles to ensure good drainage.
[ترجمه حمیدرضاباطنی] ظروف را با ریگ بپوشانید تا از زهکشی خوب مطمئن شوید
|
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از زهکشی خوب گلدان ها را با سنگریزه بپوشانید
[ترجمه ترگمان]برای اطمینان از زه کشی خوب، ظروف را با سنگریزه ها خط بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The defect in the drainage must be remedied.
[ترجمه گوگل]نقص در زهکشی باید برطرف شود
[ترجمه ترگمان]نقص در زه کشی باید اصلاح شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These plants need a sunny spot with good drainage.
[ترجمه گوگل]این گیاهان به یک نقطه آفتابی با زهکشی خوب نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]این گیاهان به یک نقطه آفتابی با زه کشی خوب نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This area was very marshy before the drainage system was installed.
[ترجمه گوگل]این منطقه قبل از نصب سیستم زهکشی بسیار باتلاقی بود
[ترجمه ترگمان]این منطقه قبل از نصب سیستم زه کشی، باتلاقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He came to look at the drainage.
[ترجمه گوگل]آمد تا به زهکشی نگاه کند
[ترجمه ترگمان]او آمد تا به رودخانه نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Improper drainage of liquid waste from espresso machine.
[ترجمه گوگل]تخلیه نامناسب زباله های مایع از دستگاه اسپرسوساز
[ترجمه ترگمان]تخلیه نامناسب مواد زائد مایع از دستگاه اسپرسو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The farmers use an intricate system of drainage canals.
[ترجمه گوگل]کشاورزان از یک سیستم پیچیده کانال های زهکشی استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان از یک سیستم پیچیده از کانال های زه کشی استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Their use in malignant strictures provides immediate drainage, avoiding the early complications encountered with plastic stents.
[ترجمه گوگل]استفاده از آنها در تنگی های بدخیم تخلیه فوری را فراهم می کند و از عوارض اولیه استنت های پلاستیکی جلوگیری می کند
[ترجمه ترگمان]استفاده از آن ها در strictures بدخیم زه کشی سریع را تامین می کند و از عوارض زودرس ناشی از استنت گذاری جلوگیری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زه کشی (اسم)
gully, drainpipe, drain, canalization, drainage, sewerage

زیر اب زنی (اسم)
drainage

تخصصی

[علوم دامی] آبریزگاه
[عمران و معماری] زهکشی - دفع آب
[مهندسی گاز] زیرآب زنی
[زمین شناسی] زهکشی فرایند برداشت خاک یا آب سطحی اضافی بوسیله ابزار مصنوعی یا بوسیله جریان ثقلی .
[خاک شناسی] زهکشی
[نفت] زهکشی
[پلیمر] زهکشی
[آب و خاک] زهکشی

انگلیسی به انگلیسی

• emptying of liquid, channeling; sewage, waste water
drainage is the system or process by which water or other liquids are drained from a place.

پیشنهاد کاربران

1. زهکشی 2. زهاب 3. فاضلاب 4. لوله فاضلاب
مثال:
weeds can block drainage ditches
علفهای هرز می توانند جوی های زهکشی را مسدود کنند.
زه کشی
لایه روبی ( در مورد کانال فاضلاب )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : drain
✅️ اسم ( noun ) : drain / drainage
✅️ صفت ( adjective ) : drained / draining
✅️ قید ( adverb ) : _
ترشح
مثلا= drainage at the pin sites
ترشح در محل پین ها
درناژ:تخلیه
drainage ( خوردگی )
واژه مصوب: تخلیه 3
تعریف: عبور دادن جریان الکتریکی از سازه های زیرزمینی با استفاده از فلز رسانا
شبکه یا کانالی که آب را به بیرون میفرستد ، فاضلاب ، زهکشی
جویبار
تخلیه
Excess drainage of any body fluid including water from vomiting and diarrhea, blood, semen etc. is not a good for health.
بیرون ریختن - تخلیه - زهکشی
عمران
شبکه فاضلاب
تخلیه کردن ( پزشکی )
ترشحات ( مثلا ترشحاتی که در هنگام عفونت گوش از آن خارج می شود )
آب آلوده ، غیر استفاده برای کشاورزی
آبکشی
فرآیند تخلیه ( نفت )
زهکشی، زهکشی تونل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس