drain

/ˈdreɪn//dreɪn/

معنی: ناو، زه کشی، اب گذر، زهکش فاضل آب، زیر اب، کشیدن، اب کشیدن از، زیر اب زدن، زه کشی کردن
معانی دیگر: (به تدریج آب چیزی را) خالی کردن، زیرآب زدن، کشیدن (آب چیزی)، تهی ساختن، (رودخانه و دریاچه) آبکشی کردن، (ناحیه ای را از آب) تخلیه کردن، ریختن به، تخلیه شدن به، آبکشی شدن، (از ظرف) آشامیدن، سرکشیدن، (احساسات یا انرژی یا منابع و غیره) تهی شدن یا کردن، ته کشیدن، تحلیل رفتن، کم توان شدن، (کم کم) ناپدید شدن، کاهش گر، زهاب، آب گذر، راه آب، جوبه، آب رو، جوی، ناودان، چاهک، (مهجور) پالایه کردن، صافی کردن، فیلتر کردن، (جراحی - لوله و غیره که در محل جراحی یا زخم می گذارند تا چرک و آب از طریق آن خارج شود) فتیله ی زخم، درن، مایع گذر، زهکش فاضل اب، کشیدن باoff یاaway

جمله های نمونه

1. a drain on the country's resources
کاهنده ی منابع کشور

2. the drain is clogged
راه آب گرفته است.

3. to drain a marsh
باتلاق را زه کشی کردن (خشکاندن)

4. to drain water from a tank
آب مخزن را کشیدن

5. a drain on (something)
آنچه انرژی یا وقت و غیره را بگیرد

6. brain drain
فرار مغزها (از کشور)

7. a clean drain
راه آب (یا زیر آب) باز

8. to foul a drain with grease
راه آب را با گریس بند آوردن

9. (go) down the drain
به هدر رفتن،حرام شدن،بر باد رفتن

10. go down the drain
از بین رفتن،از مزه افتادن،هدر رفتن

11. laugh like a drain
(انگلیس - عامیانه) هر هر خندیدن،بلند و بی ادبانه خندیدن

12. laying out underground tiles to drain a pond
برای خشکاندن سلخ،تنبوشه در زیر زمین کار گذاشتن

13. all his efforts went down the drain
همه ی زحمات او به هدر رفت.

14. The light was beginning to drain from a violet sky.
[ترجمه mahsa] نور از آسمان بنفش می تابید
|
[ترجمه باران] نور از آسمان بنفش رنگ می تابید.
|
[ترجمه گوگل]نور از آسمان بنفش شروع به تخلیه می کرد
[ترجمه ترگمان]نور از آسمان بنفش بیرون می امد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Miners built the tunnel to drain water out of the mines.
[ترجمه گوگل]معدنچیان این تونل را برای تخلیه آب از معادن ساخته اند
[ترجمه ترگمان]معدنچیان این تونل را برای تخلیه آب از این مین ها ساختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. All my effort went down the drain.
[ترجمه قادر] تمام تلاش های من به هدر رفت.
|
[ترجمه گوگل]تمام تلاشم به باد رفت
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش هام از فاضلاب پایین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I drain the pasta, then I share it out between two plates.
[ترجمه گوگل]پاستا را آبکش می کنم، سپس بین دو بشقاب تقسیم می کنم
[ترجمه ترگمان]پاستا را خشک می کنم، بعد آن را بین دو بشقاب تقسیم می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Drain any liquid that is left in the rice.
[ترجمه گوگل]هر مایعی که در برنج مانده است را آبکش کنید
[ترجمه ترگمان]هر مایعی که در برنج باقی مانده را تخلیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناو (اسم)
ship, drain, battleship, carina

زه کشی (اسم)
gully, drainpipe, drain, canalization, drainage, sewerage

اب گذر (اسم)
conduit, dyke, dike, gully, drainpipe, drain, gullet, culvert, gulch

زهکش فاضل آب (اسم)
drain

زیر اب (صفت)
drain, underwater

کشیدن (فعل)
trace, figure, heave, string, stretch, drag, pluck, draw, haul, weigh, pull, avulse, drain, strap, lave, suffer, subduct, thole, shove, chart, plot, experience, lengthen, hale, drawl, entrain, evulse, snick, magnetize, trawl

اب کشیدن از (فعل)
drain

زیر اب زدن (فعل)
drain

زه کشی کردن (فعل)
drain, canalize

تخصصی

[عمران و معماری] دراگ لاین - زهکش - کانال - آبرو - آبریز - لوله تخلیه - زهکشیدن
[کامپیوتر] یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع(FET) - یکی از سه ناحیه ی موجود در ترانزیستور FET (ترانزیستور اثر میدان ) .
[برق و الکترونیک] تخلیه ( درین ) - یکی از سه ناحیه تشکیل دهنده ترانزیستور اثر - میدانی باربرهای اکثریت از سورس سرچشمه می گیرند و با عبور از کانال و جمع شدن در درین مسیر جریان را تکمیل می کنند . جریان بین سورس و درین توسط ولتاژ بایاس گیت کنترل می شود . عملکرد درین مشابه با کلکتور ترازیسترو پیوندی دو قطبی و آند لامپ الکترونی است .
[مهندسی گاز] تخلیه، دورریز، خالی کردن، زیرآبزدن
[زمین شناسی] زهکش
[بهداشت] وسیله تخلیه
[آب و خاک] زهکش، زهکشی کردن، چپرکشی دو ردیفه

انگلیسی به انگلیسی

• channel, duct; emptying of liquid; hole in sink or bathtub used for emptying water; (british) sewer pipe
draw out (liquid); flow out (liquid); empty slowly; be emptied slowly; slowly take away, exhaust; be exhausted
when people drain wet land, they dry it by causing water to flow out of it.
when liquid drains somewhere, it flows there gradually.
a drain is a pipe that carries water or sewage away from a place.
a drain is also a metal grid in a road, through which rainwater can flow away.
if you drain a glass, you drink the whole of its contents.
if something drains your strength or resources, it uses them up.
if something is a drain on your resources, it uses them up.

پیشنهاد کاربران

a thing that uses up a particular resource.
مثل باری بر دوش چیزی یا کسی بودن یا هزینه ای را تحمیل کردن
He was a drain on his parents. ( او باری بر دوش والدینش بود. )
nuclear power is a serious drain on the public purse"
این لغت در دیکشنری حدود ۱۳ تعریف دارد. آنچه در زیر می آید تنها یکی از معانی این کلمه در نقش دستوری اسم است:
Drain /dreɪn/ ( n ) – meaning a pipe or channel that carries off water, sewage, etc.
لوله یا کانالی که آب فاضلاب و غیره از آن عبور می کند؛ آب گذر؛ زه کشی
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
He built his own house and laid his own drains.
او خانه اش را خودش ساخت و زهکشی های آن را خود انجام داد.
Example 2: 👇
The drain clogs in the shower every few days, and the clump of tangled brown hair is springy between my fingers.
هر چند روز یک بار لوله فاضلابِ حمام مسدود می شود و دسته ای از موهای قهوه ای در هم پیچیده بین انگشتانم کش می آید.
Example 3: 👇
Gittes can see the muddy remains of a collapsed shack, its contents strewn down river from the bridge. Below him, lying half over the storm drain and one wall that was on the bank of the river is a sign that proclaims OWN YOUR OWN OFFICE IN THIS BUILDING $5000 to $6000 .
* Chinatown - Screenplay: Robert Towne & Roman Polanski. Director: Roman Polanski
گیتس می تواند بقایای گل آلود یک کلبه فروریخته را ببیند که محتویات آن از روی پل به پایین رودخانه پراکنده شده است. در زیر پای او، نیمی بالاتر از زهکشی طوفان و یک دیوار که در ساحل رودخانه قرار داشت، تابلویی است که اعلام می کند مالک دفتر خود در این ساختمان با پرداخت ۵۰۰۰ تا ۶۰۰۰ دلار شوید.
*متن انتخابی: از فیلنامه ی فیلم #محله ی چینی ها#
فیلنامه: رابرت تاون و رومن پلانسکی
کارگردان: رومن پلانسکی

drain
خالی کردن
تخلیه کردن
صاف کردن_آب چیزی را گرفتن
سوراخ کف سینک یا وان حمام و . . . که جهت تخلیه آب ازش استفاده میشه
این کلمه امریکن هست و معادل بریتیش آن
Plughole می باشد.
مصرف شدن ( به معنای منفی ) ، هدر رفتن
Any finances that are drained for the upkeep of
such tourist attractions is coverd by income from their visits.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : drain
✅️ اسم ( noun ) : drain / drainage
✅️ صفت ( adjective ) : drained / draining
✅️ قید ( adverb ) : _
فاضلاب
خالی شدن
خالی کردن
لوله ی فاضلاب
دریچه ی توی سینک
تخلیه گاه ( سوراخ سینک ظرفشویی رو میگن )
● خالی کردن ( آب یا هر مایعی ) از چیزی
● خالی شدن از انرژی
drain ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: دارکاست
تعریف: کاهش موجودی سرپا یا کل درختان زنده براثر عواملی چون قطع درختان یا آتش سوزی یا قارچ ها یا حشرات یا باد
[شست وشو]
تخلیه آب ، آب دورریزی ، آب بیرون ریزی
میشه گفت به معنی دریا ، اقیانوس ، رودخونه
خالی شدن یک فرد از احساسات یا انرژی و غیره.
تخلیه آب
آبکش کردن
باسلام. به نظر بنده. تخلیه کردن. ازبین بردن. خالی کردن. ازبین بردن اندوخته کسی
تحلیل
کاهش
تخیله
مهمترین معنیش میشه "زهکشی کردن" و "کشیدن و خالی کردن"
Drain my wallet : خالی کردن جیب
Drain water from a tank : آب مخزن را کشیدن و خالی کردن
- the bathwater slowly drained away
- آب وان حمام کم کم خارج شد.
- his courage drained away
- شجاعت او ته کشید.
- I drained the pool
- آب حوض را کشیدم.
- Central Europe drains into the Danube
- آب های اروپای مرکزی به رود دانوب می ریزد.
- all his wealth had drained away
- همه ی ثروت او تمام شده بود.
- brain drain
- فرار مغزها ( از کشور )
- She drained my balls
- آبمو آورد
- war had drained the country's manpower
- جنگ نیروی انسانی کشور را تحلیل برده بود.
exhaust
milk
به تدریج آب را تخلیه کردن ( مورد استفاده در لباسشویی )
به نقل از فرهنگ پویا:
1. لوله ی فاضلاب
2. [به صورت جمع] فاضلاب
3. دهانه ی فاضلاب
4. زهکشی
5. زهتاب
6. [مجازی] بار سنگین، فشار
1. خشک کردن، خشکاندن، آب ( چیزی را ) کشیدن
2. خشک شدن، خشکیدن، آب ( چیزی ) رفتن
...
[مشاهده متن کامل]

3. [آب] رفتن
4. [مایعات] کشیدن
5. ریختن به
6. زهکشی کردن
7. سر کشیدن، خالی کردن
8. [رنگ] رفتن، پریدن
9. تلف شدن، تباه شدن، نابود شدن، تحلیل رفتن، از بین رفتن
10. تلف کردن، تباه کردن، از بین بردن، تحلیل بردن
11. فرسوده کردن

خالی کردن
supply
از دست دادن ، هدر دادن
راه آب ( اسم )
آبکشی کردن، تخلیه کردن ( فعل )

در مورد نوشیدنی یعنی تا آخرین قطرهء چیزی را نوشیدن.
I drain the last drops of chocolate from my mug.
خشک کردن
تخلیه
کاهش
آب چیزی را کشیدن
( به تدریج ) کم شدن، ( کم کم ) تمام شدن
خالی کردن هرچیزی به صورت تدریجی

something that makes you feel very tired:
something that uses more of your energy, money, or time than you want to give:
باتلاق
کم توان شدن ,
کفشور
تخلیه
از پای درآوردن
خسته کردن
به معنی تخلیه هم می باشد.
The blood must be drained from the veins
[الکترونیک و برق]
جریان کِشی ، جریان کشیدن
drian on the Battery
مثلا
آب کش کردن در آ شپزی
در پزشکی یعنی ترشحات
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٥)

بپرس