dragging their feet : تعلل کردن، با کندی انجام دادن کاری، از انجام کاری طفره رفتن
drag possessive feet
Some students dragged their feet when asked to submit their assignments on time
برخی دانش آموزان در تحویل به موقع تکالیف تعلل کردند.
... [مشاهده متن کامل]
He’s dragging his feet on the project
او در انجام پروژه تعلل می کند.
برخی دانش آموزان در تحویل به موقع تکالیف تعلل کردند.
... [مشاهده متن کامل]
او در انجام پروژه تعلل می کند.