drag someone into something

پیشنهاد کاربران

☆ Drag someone into. . .
کسی را قاطی کاری کردن
Ex. You fucker, you're dragging mum into criminal activities__
توئه عوضی مامان رو هم قاطی کارهای خلاف کردی__
پای کسی را وسط کشیدن
واردن کردن کسی به قضیه ای
پای کسی رو وسط کشیدن