drably
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
Definition:به طور خسته کننده ، به ویژه از نظر ظاهری ، و رنگ و اینکه نشاط و هیجان کمی داشته باشدبه طوری که باعث شود شما احساس غمگین بودن کنید یا به آن علاقه مند نشوید.
1. The female birds are smaller and more drably colored.
... [مشاهده متن کامل]
پرندگان ماده کوچکتر و رنگ یکنواختری دارند.
2. The town was drably monochrome.
این شهر به طرز بی روحی تک رنگ بود.
3. From the cockpit, we could see rows of drably camouflaged warplanes filling every inch of ramp space.
از کابین خلبان می توانستیم ردیف هایی از هواپیماهای جنگی استتاری بی رنگ و روح را ببینیم که هر اینچ فضای رمپ را پر می کنند.
4. The crowd lining the opposite side of the street stood in solid ranks, drably clad, eyes following the procession, mouths working.
جمعیتی که در طرف مقابل خیابان صف کشیده بودند ، در صفوف محکم ایستاده بودند ، لباسهای بی رنگ و روحی پوشیده بودند و چشمهایشان به دنبال حرکت دسته جمعی بود و دهانشان کار می کرد.
5. The dancers are white - faced and dressed drably in grey and black, with smears on their costumes like chalk.
رقصنده هایی که صورت سفید و به طرز بی روحی لباس های خاکستری و سیاه دارند و لباس هایشان را مانند گچ لکه پیس می کنند.
Drably ( adv ) = به طور بی رنگ و روحی، به طرز بی روحی، به طور ملالت انگیزی
معانی دیگر >>>>>>>>>>>>>>>به طور یکنواخت، به طور ملالت انگیز، به طور کسالت بار، به طرزی عبوسانه، به طرز بی روحی، به شکل بی رنگ و رویی، به طور کسل آوری، به طور خسته کننده، بی رنگ و لعاب، بی رنگ و روح
... [مشاهده متن کامل]
پرندگان ماده کوچکتر و رنگ یکنواختری دارند.
این شهر به طرز بی روحی تک رنگ بود.
از کابین خلبان می توانستیم ردیف هایی از هواپیماهای جنگی استتاری بی رنگ و روح را ببینیم که هر اینچ فضای رمپ را پر می کنند.
جمعیتی که در طرف مقابل خیابان صف کشیده بودند ، در صفوف محکم ایستاده بودند ، لباسهای بی رنگ و روحی پوشیده بودند و چشمهایشان به دنبال حرکت دسته جمعی بود و دهانشان کار می کرد.
رقصنده هایی که صورت سفید و به طرز بی روحی لباس های خاکستری و سیاه دارند و لباس هایشان را مانند گچ لکه پیس می کنند.
Drably ( adv ) = به طور بی رنگ و روحی، به طرز بی روحی، به طور ملالت انگیزی
معانی دیگر >>>>>>>>>>>>>>>به طور یکنواخت، به طور ملالت انگیز، به طور کسالت بار، به طرزی عبوسانه، به طرز بی روحی، به شکل بی رنگ و رویی، به طور کسل آوری، به طور خسته کننده، بی رنگ و لعاب، بی رنگ و روح