dozy

/ˈdoʊzi//ˈdəʊzi/

خواب آلود، چرتی، چرت زن، شروع به فسادکرده

جمله های نمونه

1. I'm feeling a bit dozy this afternoon.
[ترجمه گوگل]امروز بعدازظهر کمی احساس خستگی می کنم
[ترجمه ترگمان]امروز بعد از ظهر، کمی خواب آلود هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Drinking a beer at lunchtime makes me feel dozy all afternoon.
[ترجمه گوگل]نوشیدن آبجو در وقت ناهار باعث می شود تمام بعد از ظهر احساس خستگی کنم
[ترجمه ترگمان]نوشیدن یک آبجو در ساعت ناهار باعث می شود که من تمام بعد از ظهر احساس راحتی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Come on, you dozy lot use your heads!
[ترجمه گوگل]بیا، تو گیج کننده از سرت استفاده کن!
[ترجمه ترگمان]زود باش، تو dozy از سرت استفاده می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Those kids are really dozy sometimes!
[ترجمه گوگل]این بچه ها واقعاً گاهی اوقات گیج می شوند!
[ترجمه ترگمان]این بچه ها بعضی وقت ها واقعا dozy!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In a country accustomed to a dozy social peace the prospect of weekly demonstrations and labour unrest fills many voters with alarm.
[ترجمه گوگل]در کشوری که به صلح اجتماعی گیج کننده عادت کرده است، چشم انداز تظاهرات هفتگی و ناآرامی های کارگری بسیاری از رای دهندگان را نگران می کند
[ترجمه ترگمان]در کشوری که به صلح اجتماعی dozy عادت دارد، چشم انداز تظاهرات هفتگی و ناآرامی های کارگری، بسیاری از رای دهندگان را با وحشت پر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Half-closed, dozy eyes usually belong to a placid, lazy horse.
[ترجمه گوگل]چشم‌های نیمه بسته معمولاً متعلق به اسبی آرام و تنبل است
[ترجمه ترگمان]چشمان نیم بسته، چشمان خواب آلود معمولا متعلق به یک اسب آرام و آرام هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Well don't stand like a lump of dozy puddin' - take some sticks and tinder and get started.
[ترجمه گوگل]خوب مثل یک توده پودین دوزی ایستاده نباشید - چند چوب و چوب بردارید و شروع کنید
[ترجمه ترگمان]خوب، مثل یک تکه گوشت خواب آلود stand و یک تکه چوب بردار و شروع به شروع کار کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Too many privet leaves had made them dozy.
[ترجمه گوگل]تعداد زیاد برگ‌های خلوت باعث خواب آلودگی آنها شده بود
[ترجمه ترگمان]بسیاری از برگ های privet آن ها را خواب آلود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On a winter's day the Lords has the dozy ambience of a modernized and centrally-heated Victorian stately home.
[ترجمه گوگل]در یک روز زمستانی، لردها فضای گیج‌آمیزی از خانه‌ای باشکوه ویکتوریایی مدرن و با گرمایش مرکزی دارد
[ترجمه ترگمان]در یک روز زمستانی، لردها محیط dozy یک خانه مجلل و با centrally ویکتوریایی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You're surrounded by strangers, your dozy curiosity in their sayings and doings dimming as the house lights go down.
[ترجمه گوگل]شما توسط غریبه ها احاطه شده اید، با خاموش شدن چراغ خانه، کنجکاوی گیج کننده شما در گفتارها و کارهای آنها کم رنگ می شود
[ترجمه ترگمان]شما توسط غریبه ها محاصره شده اید، کنجکاوی dozy در sayings و کارهایی که وقتی چراغ های خانه خاموش می شوند، خود را آرام می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dozy Britons accidentially drop 88 000 mobile phones down the toilet each year.
[ترجمه گوگل]بریتانیایی‌های دوزی سالانه 88000 تلفن همراه را به‌طور تصادفی در توالت می‌اندازند
[ترجمه ترگمان]هر ساله dozy بریتانیایی accidentially هزار تلفن همراه را در توالت فرو می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He'd have driven straight into me if I hadn't seen him first - the dozy idiot!
[ترجمه گوگل]اگر اول او را ندیده بودم، او مستقیماً به سمت من می‌رفت - احمق کثیف!
[ترجمه ترگمان]اگر او را اول ندیده بودم یک راست به سمت من می امد - احمق خواب آلود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Maybe I eat too much and that's what makes me dozy.
[ترجمه گوگل]شاید من زیاد غذا می خورم و همین باعث حالم می شود
[ترجمه ترگمان]شاید من زیاد غذا بخورم و این چیزیه که منو خواب آلود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Government for a start, which is commissioning research into dozy citizenship.
[ترجمه گوگل]دولت برای شروع، که در حال سفارش تحقیق در مورد شهروندی ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان]دولت برای شروع، که تحقیق در مورد شهروندی dozy است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• drowsy, sleepy; causing to sleep; stupid
if you are dozy, you are feeling sleepy and not very alert.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : doze
✅️ اسم ( noun ) : doziness / doze
✅️ صفت ( adjective ) : dozy
✅️ قید ( adverb ) : dozily
صفت:
feeling drowsy and lazy. احساس خواب آلودگی و سستی.
"he grew dozy at the end of a long day"
sluggish and not alert; stupid. کند و نا هوشیار ( حوس جمع ) : احمق و گیج
"at breakfast, a dozy waitress brings the wrong things" موقع صبحانه پیشخدمت حواس پرت چیزها رو اشتباه می آورد.

بپرس