downtime

/ˈdaʊnˌtaɪm//ˈdaʊnˌtaɪm/

معنی: مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند
معانی دیگر: (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از کار افتادگی

جمله های نمونه

1. On the production line, downtime has been reduced from 55% to 26%.
[ترجمه گوگل]در خط تولید، زمان توقف از 55 درصد به 26 درصد کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]در خط تولید، از ۵۵ درصد به ۲۶ درصد کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Downtime in Hollywood can cost a lot of money.
[ترجمه گوگل]زمان توقف در هالیوود می تواند هزینه زیادی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]Downtime در هالیوود می توانند هزینه زیادی داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Griffin output fell because of maintenance and downtime associated with cyclone Gertie.
[ترجمه گوگل]تولید گریفین به دلیل تعمیر و نگهداری و خرابی مرتبط با طوفان Gertie کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]خروجی گریفین به دلیل تعمیر و نگهداری و از کارافتادگی ناشی از طوفان موسمی به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They involve design, materials, coordination, downtime on equipment, and evaluation.
[ترجمه گوگل]آنها شامل طراحی، مواد، هماهنگی، خرابی تجهیزات و ارزیابی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها شامل طراحی، مواد، هماهنگی، استراحت روی تجهیزات و ارزیابی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Needing less downtime than my subject, I have plenty of spare energy.
[ترجمه گوگل]با توجه به اینکه نسبت به سوژه خود به زمان استراحت کمتری نیاز دارم، انرژی اضافی زیادی دارم
[ترجمه ترگمان]من که نیاز به استراحت کمتری نسبت به سوژه دارم، انرژی اضافی زیادی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is a lot of downtime in organized labor, waiting for meetings to start.
[ترجمه گوگل]زمان استراحت زیادی در کار سازمان یافته وجود دارد، منتظر شروع جلسات
[ترجمه ترگمان]زمان بیکاری زیادی در کار سازمان یافته وجود دارد و منتظر جلسات برای شروع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Downtime is not consistent with many of the applications envisioned for the I-way.
[ترجمه گوگل]Downtime با بسیاری از برنامه های پیش بینی شده برای I-way سازگار نیست
[ترجمه ترگمان]Downtime با بسیاری از برنامه های مورد نظر برای من سازگار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Treatments are quick and effective with very little downtime.
[ترجمه گوگل]درمان ها سریع و موثر با زمان بسیار کم هستند
[ترجمه ترگمان]درمان ها سریع و موثر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Be responsible for track equipment downtime and report monthly critical equipment OEE.
[ترجمه گوگل]مسئول ردیابی خرابی تجهیزات باشید و ماهانه OEE تجهیزات حیاتی را گزارش دهید
[ترجمه ترگمان]مسئول کنترل تجهیزات ردیابی و گزارش تجهیزات بحرانی ماهیانه تان باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Third, the phenomenon of individual enterprises production downtime occurs.
[ترجمه گوگل]سوم، پدیده توقف تولید شرکت های فردی رخ می دهد
[ترجمه ترگمان]سوم، پدیده زمان استراحت تولید شرکت های فردی رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But in a world where executive downtime has been cut to the bone, it good sense.
[ترجمه گوگل]اما در دنیایی که زمان از کار افتادگی مدیران تا حد زیادی کاهش یافته است، حس خوبی است
[ترجمه ترگمان]اما در دنیایی که زمان استراحت اجرایی به استخوان آسیب می رساند، حس خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So total system and database downtime during cutover could be as long as 6 hours.
[ترجمه گوگل]بنابراین کل زمان از کار افتادن سیستم و پایگاه داده در طول قطع می تواند تا 6 ساعت باشد
[ترجمه ترگمان]بنابراین کل سیستم و زمان استراحت پایگاه داده در طول cutover می تواند تا ۶ ساعت طول بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Downtime positioning function, non - stick knives, do not waste envelope .
[ترجمه گوگل]عملکرد موقعیت یابی در زمان توقف، چاقوهای نچسب، پاکت را هدر ندهید
[ترجمه ترگمان]تابع موقعیت یابی Downtime، چاقوهای بدون چوب، پاکت را هدر ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cause downtime, machine maintenance, and so on will result in a loss to be even greater.
[ترجمه گوگل]باعث خرابی، تعمیر و نگهداری ماشین و غیره می شود که باعث ضرر بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]زمان استراحت، تعمیر و نگهداری ماشین و در نتیجه باعث از دست رفتن بیشتر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You need some downtime in a week to get rid of stress.
[ترجمه گوگل]برای رهایی از استرس به مدتی استراحت در یک هفته نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]برای رهایی از استرس به استراحت در هفته نیاز دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The wounded soldier toppled down time after time.
[ترجمه گوگل]سرباز مجروح هر چند وقت یکبار سرنگون شد
[ترجمه ترگمان]سرباز مجروح، پس از گذشت زمان، سرنگون شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Often, during semesters, you have down time when you can do some exercise.
[ترجمه گوگل]اغلب، در طول ترم تحصیلی، زمانی که می توانید کمی ورزش انجام دهید، وقت استراحت دارید
[ترجمه ترگمان]اغلب، در دوران semesters، زمانی که می توانید ورزش کنید، وقت دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Even during down times, players must constantly monitor their fuel supply or hunt for more.
[ترجمه گوگل]حتی در زمان‌های خرابی، بازیکنان باید دائماً بر عرضه سوخت خود نظارت داشته باشند یا بیشتر به دنبال آن باشند
[ترجمه ترگمان]حتی در طول زمان، بازیکنان به طور مداوم بر تامین سوخت خود یا شکار بیشتر نظارت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Having enough down time to recover between sessions can be helpful as well.
[ترجمه گوگل]داشتن زمان استراحت کافی برای ریکاوری بین جلسات نیز می تواند مفید باشد
[ترجمه ترگمان]داشتن زمان کافی برای بازیابی این نشست ها نیز می تواند مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. If these are all examples of attempts to convert "down time" into useful time, take note of the way in which "down time" has been expanded.
[ترجمه گوگل]اگر همه اینها نمونه هایی از تلاش برای تبدیل "زمان خالی" به زمان مفید است، به روشی که "زمان خاموشی" گسترش یافته است توجه داشته باشید
[ترجمه ترگمان]اگر اینها نمونه هایی از تلاش ها برای تبدیل زمان به زمان مفید هستند، به روشی اشاره کنید که در آن زمان \"زمان\" گسترش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. In the down time and again failed, Mr. Liu alarm call.
[ترجمه گوگل]در زمان پایین و دوباره شکست خورد، آقای لیو زنگ زنگ
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه صدای زنگ هشدار آقای Liu به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. And the shut - down time is a good chance to do maintenance and remove its possible defaults.
[ترجمه گوگل]و زمان خاموش شدن فرصت خوبی برای انجام تعمیر و نگهداری و حذف پیش فرض های احتمالی آن است
[ترجمه ترگمان]و زمان تعطیل یک فرصت خوب برای انجام تعمیرات و حذف defaults احتمالی آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The child, taking his first steps, toppled down time after time.
[ترجمه گوگل]کودک با برداشتن اولین قدم‌هایش، هر چند وقت یکبار سرنگون می‌شد
[ترجمه ترگمان]کودک، که اولین قدم های خود را برداشته بود، پس از گذشت زمان به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. When you feel the urge to have down time, trust that as part of your path.
[ترجمه گوگل]زمانی که میل به استراحت دارید، به آن به عنوان بخشی از مسیر خود اعتماد کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که می خواهید زمان داشته باشید، به آن به عنوان بخشی از مسیر خود اعتماد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. When exchanger is not in down time, the method through message of state reports of interrupter and device status machine detects hot plug.
[ترجمه گوگل]هنگامی که مبدل در زمان خاموشی نیست، روش از طریق پیام گزارش وضعیت قطع کننده و وضعیت دستگاه، دوشاخه داغ را تشخیص می دهد
[ترجمه ترگمان]وقتی مبدل در زمان پایین نیست، این روش از طریق پیام گزارش های ایالتی of و دستگاه وضعیت دستگاه، پلاگ را تشخیص می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. While I don't take the train, the value of converting "down time" to productive time is a pretty attractive one.
[ترجمه گوگل]در حالی که من سوار قطار نمی‌شوم، ارزش تبدیل «زمان توقف» به زمان تولیدی بسیار جذاب است
[ترجمه ترگمان]در حالی که من قطار را قبول نمی کنم، ارزش تبدیل \"زمان\" به زمان مفید، بسیار جذاب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. Evidence: The statical value of machine down time and quality cost was wrong.
[ترجمه گوگل]شواهد: ارزش استاتیک زمان خاموشی دستگاه و هزینه کیفیت اشتباه بود
[ترجمه ترگمان]شواهد: ارزش statical ماشین زمان پایین و هزینه کیفیت نادرست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Reduce machine down time rate continuously. Keep the machine is in good status.
[ترجمه گوگل]نرخ زمان خاموشی دستگاه را به طور مداوم کاهش دهید دستگاه را در وضعیت خوبی نگه دارید
[ترجمه ترگمان]کاهش نرخ زمان ماشین به طور پیوسته دستگاه را در وضعیت خوبی نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مدت از کار افتادگی (اسم)
downtime

مدتی که کارخانه کار نمیکند (اسم)
downtime

تخصصی

[کامپیوتر] مدت از کار افتادگی
[صنعت] زمان از کار افتادگی، زمان توقف، مدت زمانی که کارخانه کار نمی کند
[آب و خاک] زمان توقف
[ریاضیات] از کار افتادگی، زمان خوابیدگی، خوابیدن، زمان از کار افتادگی، زمان بی کاری
[نفت] مدت تعمیرات

انگلیسی به انگلیسی

• period when a worker is not producing work; period when a computer or machine is not operating due to a breakdown or other reason (computers, machinery)

پیشنهاد کاربران

مدتی که خط تولید برای استراحت متوقف می شود
مثال:
On the production line, downtime has been reduced from 55% to 26%.
در خط تولید، مدت استراحت {مدتی که کارخانه کار نمی کند} از ۵۵ درصد به ۲۶ درصد کاهش پیدا کرده است.
time when you relax and do not do very much
زمان فراغت، وقت استراحت و نفس کشیدن
مثال؛
We had a busy weekend so I'm planning to have some downtime tomorrow.
I have three kids, so downtime is scarce.
I enjoy my downtime on the weekends to relax and recharge.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/downtime
توی اریان پور نوشته زمان فرویش
time during which a machine, especially a computer, is out of action or unavailable for use.
downtime ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: زمان اَکار
تعریف: مدت زمانی که سامانه به دلایلی از قبیل خطاهای سخت‏افزاری یا انجام امور نگهداری مورد استفاده نیست
اوقات فراغت، اوقات مُرده
اوقات فراغت

زمان از کار افتادگی
اوقات فراغت
وقفه. وقفه انداختن
مدت زمانی که یک فرد کار نمی کند و به جای آن استراحت می کند.
دوره نقاهت ( در پزشکی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس