downhearted

/ˌdaʊnˈhɑːrtɪd//ˌdaʊnˈhɑːtɪd/

معنی: دل شکسته، افسرده
معانی دیگر: پکر، سردرگریبان، غم زده، مایوس

جمله های نمونه

1. Max sighed, sounding even more downhearted.
[ترجمه گوگل]مکس آهی کشید و صدایی حتی دلخراش تر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مکس اهی کشید، حتی بیش از پیش مایوس به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is very downhearted about the poor grade he got in school.
[ترجمه گوگل]او از نمره ضعیفی که در مدرسه گرفت بسیار ناراحت است
[ترجمه ترگمان]اون در مورد سال poor که تو مدرسه داره خیلی ناراحت می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We're disappointed by these results but we're not downhearted.
[ترجمه گوگل]ما از این نتایج ناامید شدیم اما ناامید نشدیم
[ترجمه ترگمان]ما از این نتایج ناامید شدیم، اما در حال نومیدی نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When no replies came, I began to feel downhearted.
[ترجمه گوگل]وقتی هیچ پاسخی دریافت نشد، احساس ناراحتی کردم
[ترجمه ترگمان]وقتی هیچ پاسخی نرسید، احساس ناامیدی به من دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All the talk of weddings made Anne feel downhearted and impatient with the secrecy that John insisted on.
[ترجمه گوگل]تمام صحبت های مربوط به عروسی باعث شد آن احساس ناراحتی کند و نسبت به رازداری که جان بر آن اصرار داشت بی تاب شود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جان به اصرار ادامه داد، تمام صحبت ها درباره عروسی باعث شد که آن احساس نومیدی و بی صبری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Some Brazilians are not altogether downhearted, though.
[ترجمه گوگل]با این حال، برخی از برزیلی‌ها اصلاً ناراحت نیستند
[ترجمه ترگمان]گر چه بعضی از Brazilians به هم فشرده نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I got so downhearted and scared, I did wish I had some company.
[ترجمه گوگل]آنقدر دلگیر و ترسیده بودم که ای کاش کمی همراهی می کردم
[ترجمه ترگمان]خیلی افسرده و ترسیده بودم، ای کاش یه شرکت داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't be too downhearted. There's always a way.
[ترجمه گوگل]زیاد دلگیر نباش همیشه راهی هست
[ترجمه ترگمان]خیلی مایوس نباش همیشه راهی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's much downhearted than I have ever imagined when this day comes at last.
[ترجمه گوگل]زمانی که بالاخره این روز فرا می رسد، بسیار ناراحت کننده است
[ترجمه ترگمان]خیلی از چیزی که تا به حال تصور کرده بودم اندوهگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tom was downhearted, but tried hard not to show it.
[ترجمه گوگل]تام دلگیر بود، اما تلاش زیادی کرد تا آن را نشان ندهد
[ترجمه ترگمان]تام اندوهگین بود، اما سعی کرد آن را نشان ندهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Unexpectedly hen each is downhearted, always do not lay an egg.
[ترجمه گوگل]به طور غیرمنتظره ای هر کدام از مرغ ها ناراحت هستند، همیشه یک تخم نگذارید
[ترجمه ترگمان]بطور غیرمنتظره ای هر یک از هر یک از آن ها دل شکسته خواهد شد، همیشه یک تخم مرغ در کار نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I have not become downhearted or low - spirited.
[ترجمه گوگل]من نه دلگیر شده و نه کم روحیه
[ترجمه ترگمان]من غمگین یا افسرده نشدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A: You looked downhearted all day. What happened?
[ترجمه گوگل]پاسخ: شما در تمام طول روز ناراحت به نظر می رسیدید چی شد؟
[ترجمه ترگمان]الف: در تمام روز، غمگین به نظر می رسید چه اتفاقی افتاده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bobby: Kelly, what's wrong? You look so downhearted.
[ترجمه گوگل]بابی: کلی، چی شده؟ خیلی دلگیر به نظر میای
[ترجمه ترگمان]کلی، چی شده؟ خیلی افسرده به نظر می رسی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He was very downhearted about the poor grades he got in school.
[ترجمه گوگل]او از نمرات ضعیفی که در مدرسه می گرفت بسیار ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]در مورد نمره های بیچاره که در مدرسه به سر می برد بسیار اندوهگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دل شکسته (صفت)
gaga, broken-hearted, heartbroken, disconsolate, downhearted, heartsick, heart-stricken

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

انگلیسی به انگلیسی

• discouraged, depressed, dejected
if you are downhearted, you are feeling sad and discouraged; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

افسرده. غمگین. اندوهگین. ناامید
مثال:
She became so downhearted.
او خیلی افسرده و غمگین شد.

بپرس