downfall

/ˈdaʊnˌfɒl//ˈdaʊnfɔːl/

معنی: ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش
معانی دیگر: (سقوط ناگهانی) زوال، نابودی، سرنگونی، علت سرنگونی، مایه ی شکست

جمله های نمونه

1. the downfall of forooghi's government
سقوط دولت فروغی

2. a little while after napoleon's downfall
کمی پس از سرنگونی ناپلئون

3. laziness and greed were his downfall
تنبلی و آز باعث شکست او شد.

4. they were gleeful over the downfall of their enemy
آنها بخاطر سرنگونی دشمن خود شادی می کردند.

5. the portentous events that led to his downfall
رویدادهای شومی که به سقوط او منتهی شد

6. Rampant corruption brought about the downfall of the government.
[ترجمه گوگل]فساد گسترده باعث سقوط دولت شد
[ترجمه ترگمان]فساد مالی باعث سقوط دولت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was an unwilling participant in his downfall.
[ترجمه گوگل]او یک شرکت کننده ناخواسته در سقوط او بود
[ترجمه ترگمان]او یک عضو بی میل در downfall بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An unfortunate conjunction of circumstances led to his downfall.
[ترجمه گوگل]ترکیب نامطلوب شرایط منجر به سقوط او شد
[ترجمه ترگمان]یک اتفاق بد، منجر به سقوط او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His lack of experience had led to his downfall.
[ترجمه گوگل]عدم تجربه او باعث سقوط او شده بود
[ترجمه ترگمان]عدم تجربه او باعث سقوط او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The enemies are scheming her downfall.
[ترجمه گوگل]دشمنان برای سقوط او نقشه می کشند
[ترجمه ترگمان]دشمنان دارند downfall را طرح ریزی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His honesty had been his downfall.
[ترجمه گوگل]صداقت او سقوط او بود
[ترجمه ترگمان]صداقت او باعث سقوط او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The minister was found guilty of plotting the downfall of the government.
[ترجمه گوگل]وزير به توطئه براي سقوط دولت مجرم شناخته شد
[ترجمه ترگمان]این وزیر به خاطر توطئه برای سرنگونی دولت مجرم شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Greed led to his downfall.
[ترجمه گوگل]طمع باعث سقوط او شد
[ترجمه ترگمان] طمع باعث سقوط اون شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Prime Minister contributed to his own downfall by failing to control his government.
[ترجمه گوگل]نخست وزیر با ناتوانی در کنترل دولت خود به سقوط خود کمک کرد
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر با ناکامی در کنترل دولت خود به سقوط خود کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His downfall was a great sensation of the day.
[ترجمه گوگل]سقوط او یک حس بزرگ آن روز بود
[ترجمه ترگمان]سقوط او یک احساس عالی از آن روز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His downfall was caused by gambling and drink.
[ترجمه گوگل]سقوط او ناشی از قمار و مشروبات الکلی بود
[ترجمه ترگمان]سقوط اون به خاطر قمار و مشروب بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

افت (اسم)
drop, downfall, fall, pest, blight, plague, slump, pestilence, slippage

زوال (اسم)
decline, decay, decadence, downfall, fadeaway, ebb, sublation, lapse, fall, chute, deterioration, consumption, tailspin

انحطاط (اسم)
decline, decadence, downfall, devolution, downhill, slough, chute, degeneration, degeneracy, retrogradation

سقوط (اسم)
drop, decline, downfall, fall, crash, collapse, chute, falling, crackup, prolapse, plumper, tailspin

بارش (اسم)
downfall, precipitation, rainfall, rain

انگلیسی به انگلیسی

• defeat, ruin; heavy rain, heavy snow
the downfall of a person or institution is their failure or loss of power.
if something was someone's downfall, it caused their failure or loss of power.

پیشنهاد کاربران

1. انحطاط . سقوط. نابودی. زوال 2. موجب نابودی. علت سقوط. مایه شکست 3. بارش. رگبار
مثال:
he plotted their downfall
او نقشه ی سقوط آنها را کشید.
سقوط
One of the reasons for the downfall of the Shah was that he started to misbehave with America : یکی از دلایل سقوط شاه این بود که شروع کرد با آمریکا بداخلاقی کردن.
( موجب ) سرنگونی
*از دست دادنِ کاملِ قدرت یا ثروت
*ورشکستگیِ کامل
bad personality trait - ویژگی یا صفات بد شخصی
باران/برف سنگین و شدید
بدبختی

بپرس