downcast

/ˈdaʊnˌkæst//ˈdaʊnkɑːst/

معنی: ویرانی، سربزیری، دل افسردگی
معانی دیگر: به سوی پایین، فروسوی، غمگین، محزون، سر به زیر، سر در گریبان، سرشکسته، غمگینی

جمله های نمونه

1. fired workers seemed very downcast
کارگران اخراجی خیلی اندوهگین به نظر می آمدند.

2. he was standing by the wall with downcast eyes
او با چشمان رو به پایین کنار دیوار ایستاده بود.

3. He looked so downcast I took pity on him.
[ترجمه گوگل]به قدری افسرده به نظر می رسید که به او رحم کردم
[ترجمه ترگمان]خیلی افسرده به نظر می رسید و دلم به حال او می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Barbara looked increasingly downcast as defeat loomed.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به شکست، باربارا به طور فزاینده ای افسرده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]باربارا از دیدن او افسرده و غمگین به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With downcast eyes I explained that I was not the person they all thought I was.
[ترجمه گوگل]با چشمان فرورفته توضیح دادم که من آن کسی نیستم که همه آنها فکر می کردند
[ترجمه ترگمان]با چشمان فرو افتاده توضیح دادم که من کسی نیستم که همه فکر می کردند من هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I thought you were looking a little downcast this morning.
[ترجمه گوگل]فکر می کردم امروز صبح کمی افسرده به نظر می رسی
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم امروز صبح داری یه کم افسرده به نظر میای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He seemed very downcast at the news.
[ترجمه گوگل]او از این خبر بسیار ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر بسیار افسرده می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Penelope sat silently, her eyes downcast.
[ترجمه گوگل]پنه لوپه ساکت نشسته بود و چشمانش را پایین انداخته بود
[ترجمه ترگمان]پنه لوپه ساکت نشسته بود و سربه زیر انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was silent, her eyes downcast.
[ترجمه گوگل]او ساکت بود، چشمانش پایین بود
[ترجمه ترگمان]خاموش بود، سربه زیر انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A group of downcast men stood waiting for food.
[ترجمه گوگل]گروهی از مردان سرافکنده منتظر غذا ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]گروهی از مردان سربه زیر، منتظر غذا ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Muriel shot a look at Lily's downcast profile.
[ترجمه گوگل]موریل نگاهی به نمایه افتضاح لیلی انداخت
[ترجمه ترگمان]میوریل \"به نیم رخ افسرده لی لی نگاه کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do not be downcast that you have been economical with the truth.
[ترجمه گوگل]از اینکه با حقیقت مقرون به صرفه بوده اید ناراحت نباشید
[ترجمه ترگمان]افسرده نشوید که شما با حقیقت اقتصادی بوده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Eyes downcast, she ate without speaking, pausing only to smile at Vi.
[ترجمه گوگل]او با چشمان غمگین، بدون اینکه حرفی بزند، غذا خورد، فقط مکث کرد تا به وی لبخند بزند
[ترجمه ترگمان]چشمانش را به پایین انداخت، بدون اینکه حرفی بزند غذا خورد و فقط ایستاد تا به وی وی لبخند بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hardaway seemed downcast after the Warriors' fourth loss in a row.
[ترجمه گوگل]هارداوی پس از چهارمین باخت متوالی واریرز، افسرده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که لرد لاس بعد از کشته شدن چهارمین شکست در یک ردیف، افسرده و افسرده به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Jamie was looking unusually downcast and Tina gave the impression that she was angry with her grandfather.
[ترجمه گوگل]جیمی به‌طور غیرمعمولی غمگین به نظر می‌رسید و تینا این تصور را ایجاد کرد که از دست پدربزرگش عصبانی است
[ترجمه ترگمان]جیمی به طرز عجیبی افسرده به نظر می رسید و تینا به این نتیجه رسید که از پدربزرگش عصبانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ویرانی (اسم)
ruin, desolation, ravage, destruction, demolition, downcast, ruination, destruct, dilapidation

سربزیری (اسم)
downcast

دل افسردگی (اسم)
downcast

انگلیسی به انگلیسی

• depressed, dejected, disheartened
overthrow, deposition; defeat, ruin; downward glance, look directed downward; shaft used to carry air down into a mine
if you are downcast, you are feeling sad and pessimistic.
if your eyes are downcast, you are looking towards the ground.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Feeling sad or discouraged 😔
🔍 مترادف: Dejected
✅ مثال: She felt downcast after hearing the disappointing news.
گرفته، ناراحت
افسرده ، غمگین ، ناامید ، محزون
سیر نزولی
غمگین. ناامید
سر به زیری به معنایی منفی: بی توجهی.

بپرس