down to

پیشنهاد کاربران

تا انتهای
👇مترادف؛
Due to
Attributable to
Because of
Regarding
Concerning
With respect to
👇مثال؛
The success of the project was down to the hard work of the team.
Her happiness is down to the supportive friends she has.
The error was down to a simple miscalculation.
بر عهده کسی بودن
بر گردن کسی بودن
بستگی داشتن به
مثلا: It's down to decisions یعنی به تصمیمات بستگی داره
that is certainly down to the hard work of all of you here.
Down to = پیامد / نتیجه ی
مسیولیت چیزی بعهده کسی بودن
برای تاکیددر شمول و دربرگیری حتی جزئی ترین و ناچیز ترین ها
Amalie was dressed completely in black, right down to black lipstick and a black earring.
مسئولیت چیزی بعهده داشتن
به سمت
ناشی از، مرتبط با، در رابطه/ارتباط با، مربوط به، پیامدِ، نتیجه ی، منتج از، برآمده از، برخاسته از، برگرفته از، به علت، به سبب، به موجب، بر اثرِ، ماحصلِ
تا، تا وقتی که
تقصیر کسی بودن، مربوط به کسی بودن
بردن
به دلیل وجود چیزی
وابسته به
Depends on
در حدِ. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس