🔸 معادل فارسی:
بدشانس / گرفتار / تو دوران سخت / تو فلاکت
در زبان محاوره ای:
اوضاعش خرابه، بد آورده، بدجور تو دردسره، شانسش ته کشیده
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – شخصی ) :**
... [مشاهده متن کامل]
توصیف کسی که در دوره ای از زندگی دچار بدشانسی، مشکلات مالی یا شکست های پی در پی شده
مثال: He’s been down on his luck since the company closed.
از وقتی شرکت تعطیل شد، بدجور بدشانس شده.
2. ** ( اجتماعی – همدلانه ) :**
بیان وضعیت کسی که نیازمند کمک یا همدلیه، چون شرایط زندگی براش سخت شده
مثال: She’s down on her luck—let’s help her out.
اوضاعش خرابه—بیاید کمکش کنیم.
3. ** ( روایی – داستانی ) :**
در روایت ها یا فیلم ها، اغلب برای توصیف قهرمانی استفاده می شه که در نقطه ی سقوطه ولی ممکنه دوباره اوج بگیره
مثال: The movie starts with a man down on his luck in a big city.
فیلم با مردی شروع می شه که تو شهر بزرگ بدجور بد آورده.
- - -
🔸 مترادف ها:
unlucky – struggling – broke – hard up – in trouble – fallen on hard times
بدشانس / گرفتار / تو دوران سخت / تو فلاکت
در زبان محاوره ای:
اوضاعش خرابه، بد آورده، بدجور تو دردسره، شانسش ته کشیده
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( احساسی – شخصی ) :**
... [مشاهده متن کامل]
توصیف کسی که در دوره ای از زندگی دچار بدشانسی، مشکلات مالی یا شکست های پی در پی شده
مثال: He’s been down on his luck since the company closed.
از وقتی شرکت تعطیل شد، بدجور بدشانس شده.
2. ** ( اجتماعی – همدلانه ) :**
بیان وضعیت کسی که نیازمند کمک یا همدلیه، چون شرایط زندگی براش سخت شده
مثال: She’s down on her luck—let’s help her out.
اوضاعش خرابه—بیاید کمکش کنیم.
3. ** ( روایی – داستانی ) :**
در روایت ها یا فیلم ها، اغلب برای توصیف قهرمانی استفاده می شه که در نقطه ی سقوطه ولی ممکنه دوباره اوج بگیره
مثال: The movie starts with a man down on his luck in a big city.
فیلم با مردی شروع می شه که تو شهر بزرگ بدجور بد آورده.
- - -
🔸 مترادف ها: