1. down from one generation to another
از نسلی به نسل دیگر
2. down payment
پیش پرداخت،پیش قسط،ودیعه،کالی،پیشداد
3. down through the years
در طول سال ها
4. down with dictatorship!
سرنگون باد رژیم دیکتاتوری !
5. down and out
1- (مشت بازی) ناک اوت شده،(برزمین) افکنده شده 2- دچار فلاکت،لات و لوت
6. down at (the) heel(s)
1- دارای کفشی که پاشنه اش نیاز به تعمیر دارد 2- کهنه،زهوار دررفته،قراضه،مندرس،فقیرانه
7. down in (or at) the mouth
(عامیانه) دارای لب و لوچه های آویزان،خیط،ناخشنود،گرفته
8. down on
(عامیانه) خشمگین از،آزرده از
9. down on one's knees
زانوزده
10. down on one's luck
دچار بد بیاری،بد اقبال
11. down the hatch!
(عامیانه - هنگام مشروب خوری) تاته !،بده بالا!
12. down the line
کاملا،سرتاسر،کلا
13. down to earth
1- واقع بینانه،عملی 2- ساده و بی تکلف،بی آلایش
14. down to the ground
کاملا،تاته،تا آخر
15. down to the wire
تا لحظات آخر،تا پایان کار
16. down with
1- (زمین یا پایین) گذاشتن 2- (در شعار دادن) مرگ بر،مرده باد،سرنگون باد
17. a down pillow
متکای پرقو
18. cut down your expenses!
مخارج خودت را کم کن !
19. falling down is a real danger for the elderly
برای سالمندان زمین خوردن یک خطر جدی است.
20. falling down the stairs jarred every bone in my body
افتادن از پله ها همه ی استخوان های بدنم را لرزاند.
21. falling down the stairs lamed him for life
افتادن از پله ها او را تا آخر عمر شل کرد.
22. let down your hair a little more
موهایت را کمی بیشتر پایین بیاور.
23. lie down and close your eyes
دراز بکش و چشمانت را ببند.
24. set down all the items in one column
همه ی اقلام را در یک ستون بنویس
25. sit down and shut up!
بتمرگ و خفه شو!
26. take down her name
اسمش را بنویس
27. turn down the radio!
رادیو را کم کن !
28. write down everything i say and don't omit even a word
هر چه می گویم بنویس و یک کلمه را هم نیانداز.
29. write down the measurements of the box
اندازه ی ابعاد جعبه را بنویسید.
30. write down your address
نشانی خود را بنویسید.
31. (go) down the drain
به هدر رفتن،حرام شدن،بر باد رفتن
32. back down
جا زدن،عدول کردن،عقب زدن،عقب نشینی کردن
33. bear down
1- فشار آوردن بر،تحت فشار قرار دادن 2- سخت کوشیدن،تقلا کردن
34. bear down on
1- فشارآوردن بر،تحت فشار قرار دادن 2- (برای رسیدن به هدفی) کوشیدن 3- رفتن یا آمدن به سوی (چیزی)،نزدیک شدن
35. beat down
1- (به شدت) درخشیدن،تابیدن
36. bed down
جای خواب تهیه دیدن و خوابیدن
37. boil down
1- (در اثر جوشیدن) غلیظ کردن یا شدن 2- خلاصه کردن
38. boil down to
خلاصه کردن (یا شدن) به،منجر شدن به
39. bow down
تعظیم کردن،سرفرود آوردن
40. break down
1- خراب شدن
41. breathe down one's neck
پاپی و مواظب کسی شدن،مرتب مزاحم و مراقب بودن
42. bring down
به زیر آوردن،موجب سقوط (دولت و هواپیما و غیره) شدن
43. bring down the house
موجب خنده ی شدید یا کف زدن حضار شدن
44. bring down the house
(عامیانه) مورد تشویق و کف زدن حضار قرار گرفتن
45. bring down the tone of something
از کیفیت چیزی کاستن
46. brush down
(باضربه های تند و سطحی) ماهوت پاک کن کشیدن
47. buckle down
جدا دست به کار شدن،کوشیدن
48. burn down
کاملا سوختن یا سوزاندن،در اثر حریق نابود کردن یا شدن
49. call down
1- (به خدا و کائنات) روآوردن 2- (عامیانه) سخت نکوهش کردن،عیبجویی و بازخواست کردن
50. calm down
آرام شدن یا کردن،فروکش کردن،فرو نشاندن
51. cast down
1- سرازیر شدن،به سوی پایین خم شدن یا رفتن 2- محزون شدن،سر به جیب تفکر فروبردن،نومید شدن
52. change down
(اتومبیل) توی دنده ی سنگین تر گذاشتن
53. choke down
(با اشکال) فرو دادن،(با اشکال) قورت دادن
54. clamp down (on)
سختگیری کردن،تحت فشار گذاشتن
55. clean down
کاملا تمیز کردن
56. clew down (or up)
(کشتی بادبانی) بادبان را (به کمک طناب ها) پایین کشیدن (یا افراشتن)
57. climb down
انعطاف به خرج دادن،(در خواسته های خود و غیره) تخفیف دادن،از خر شیطان پایین آمدن
58. close down
1- (برای همیشه) تعطیل کردن یا شدن،منحل کردن یا شدن 2- (موقتا) تعطیل کردن یا شدن،(برنامه و غیره را) متوقف کردن 3- (درمورد تاریکی و مه و غیره) فرا گرفتن،نشستن بر
59. come down
(از مقام یا دارایی یا قدرت و غیره) تنزل کردن،پایین رفتن
60. come down on (or upon)
سرزنش کردن،(به شدت) انتقاد یا موآخذه کردن
61. come down on someone like a ton of bricks
(خودمانی) خشم خود را نشان دادن،(به خاطر عمل بدی که شده) کسی را سخت مواخذه کردن
62. come down the pike
روی دادن،ظاهر شدن
63. come down with
(زکام و سرماخوردگی و غیره) گرفتن
64. cool down
خنک کردن یا شدن،به حرارت مطلوب رساندن یا رسیدن،آرام شدن
65. copy down (or out)
دقیقا رونوشت کردن
66. crack down
(تنبیه یا سرکوبی را) شدیدتر کردن،(بیشتر) سختگیری کردن،(سخت تر) گوشمالی دادن
67. crack down (on)
سختگیری بیشتری کردن،(بیشتر) تحت فشار گذاشتن
68. cry down
دست کم گرفتن،کوچک شمردن،خوار شمردن
69. cut down
1- بریدن و به زیر آوردن،(درخت) انداختن 2- کشتن،به خاک و خون افکندن 3- کاستن،کم کردن 4- سرکوفت زدن،خوار کردن
70. cut down to size
(عامیانه) خجل کردن،خجلت زده کردن،از شهرت و اعتبار کسی کاستن