dotty

/ˈdɑːti//ˈdɒti/

معنی: خل، احمق، خال خال، نقطه نقطه
معانی دیگر: (عامیانه)، فرتوت، لرزان و ناتوان

جمله های نمونه

1. She was getting a bit dotty and could never be left alone.
[ترجمه kh_malaki] او کمی خرف شده بودوهیچ وقت نمی شد تنهاباشه
|
[ترجمه گوگل]او کمی خال خال شده بود و هرگز نمی توانست تنها بماند
[ترجمه ترگمان]او داشت دیوانه می شد و هرگز نمی توانست تنها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dotty was effusive in her thanks.
[ترجمه گوگل]داتی در تشکر از او پرخاشگر بود
[ترجمه ترگمان]داتی با تشکر از او تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She's dotty about this latest boyfriend.
[ترجمه گوگل]او در مورد این دوست پسر جدیدش بداخلاق است
[ترجمه ترگمان]اون در مورد آخرین دوست پسر مرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Not another of your dotty ideas for making money!
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از ایده های نقطه چین شما برای کسب درآمد نیست!
[ترجمه ترگمان] دیگه هیچ کدوم از ایده های احمقانه ت برای ساختن پول نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was obviously going a bit dotty.
[ترجمه گوگل]معلوم بود که او کمی شلوغ شده بود
[ترجمه ترگمان] معلومه که داره دیوونه میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Certainly Dotty was less effusive in her thanks when Stella brought her up a tray of tea in the interval.
[ترجمه گوگل]مطمئناً داتی وقتی استلا سینی چای را در فاصله زمانی بین او آورد، کمتر از او تشکر کرد
[ترجمه ترگمان]البته، وقتی که استلا سینی چای را در آن فاصله برایش آورد، از او تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dotty looked thoughtfully down at the tablecloth.
[ترجمه گوگل]داتی متفکرانه به رومیزی نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]داتی که به رومیزی خیره شده بود، متفکرانه به رومیزی نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Stella was forced to hold her tongue when Dotty or Babs Osborne spoke slightingly of Meredith.
[ترجمه گوگل]هنگامی که داتی یا بابس آزبورن به آرامی از مردیث صحبت کردند، استلا مجبور شد زبانش را نگه دارد
[ترجمه ترگمان]استلا مجبور شد زبونش رو نگه داره وقتی داتی یا بابز یه کم از مردیت حرف میزنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gemma's dotty about horses.
[ترجمه گوگل]نکته جما در مورد اسب ها
[ترجمه ترگمان]نقطه کور جما در مورد اسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. According to Dotty, Fairchild, while still in short trousers, had played Slightly in the Scala production of 192
[ترجمه گوگل]به گفته Dotty، فیرچایلد در حالی که هنوز شلوار کوتاهی به تن داشت، Slightly را در محصول 192 Scala بازی کرده بود
[ترجمه ترگمان]به گفته Dotty، Fairchild، در حالی که هنوز هم شلوار کوتاهی پوشیده بود، اندکی در تولید Scala ۱۹۲ شرکت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. On this particular morning he found Dotty in a somewhat agitated mood.
[ترجمه گوگل]در این صبح خاص، داتی را در حالتی تا حدی آشفته یافت
[ترجمه ترگمان]صبح روز بعد، داتی را با حالتی آشفته و آشفته دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's dotty about you.
[ترجمه گوگل]او در مورد تو بداخلاق است
[ترجمه ترگمان]او دیوانه تو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Not that he was dotty all the time.
[ترجمه گوگل]نه اینکه او همیشه نقطه چین بود
[ترجمه ترگمان]نه اینکه در تمام مدت دیوانه شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a regular visitor at Dotty Harmer's, glorying in the variety of animals to be found there.
[ترجمه گوگل]او یکی از بازدیدکنندگان دائمی Dotty Harmer's بود و از تنوع حیواناتی که در آنجا یافت می شد شکوه می کرد
[ترجمه ترگمان]او یک بازدیدکننده معمولی در Dotty harmer بود که در آن انواعی از حیوانات وجود داشت که باید در آنجا یافت شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خل (صفت)
light, abnormal, crackpot, mad, nuts, dotty, flighty, strange, queer, half-baked, light-minded, off-beat, off-color, off-colour, queerish, screwy

احمق (صفت)
dotty, senseless, silly, dense, cockscomb, foolish, dull, batty, stupid, frivolous, dopey, thickheaded, inane, fatuous, cockeyed, unmeaning, daffy, daft, fat-headed, feeble-minded, gawky, loony, spooney, spoony

خال خال (صفت)
dotty, spotted, punctulate, dotted, punctate, guttate, splotchy

نقطه نقطه (صفت)
dotty, punctual, punctulate, punctulated, punctate, pinto

انگلیسی به انگلیسی

• silly, simpleminded
someone or something that is dotty is strange or slightly mad; an informal word.

پیشنهاد کاربران

to go dotty over something, means to go crazy over it
نقطه چین
نقطه گذاری
علامت گذاری با نقطه

بپرس