doomed

/ˈduːm//duːm/

حکم، حکم مجازات، سرنوشت بد، فنا، حکم دادن، مقررداشتن، محشر

جمله های نمونه

1. doomed to extinction
محکوم به فنا

2. man is doomed unless war is abolished
بشر محکوم به فناست مگر آنکه جنگ منسوخ شود.

3. their efforts were doomed to failure
کوشش های آنها محکوم به شکست بود.

4. ab initio their plan was doomed to fail
از همان آغاز نقشه ی آنها محکوم به شکست بود.

5. Those who do not learn from history are doomed to repeat it.
[ترجمه گوگل]کسانی که از تاریخ درس نمی گیرند محکوم به تکرار آن هستند
[ترجمه ترگمان]کسانی که از تاریخ یاد نمی گیرند محکوم به تکرار آن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In retrospect, I think my marriage was doomed from the beginning.
[ترجمه گوگل]در نگاه به گذشته، فکر می کنم ازدواج من از ابتدا محکوم به فنا بود
[ترجمه ترگمان]وقتی به گذشته نگاه می کنم، فکر می کنم ازدواجم از اول به فنا رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In stories the doomed hero is usually saved at the last minute by some stroke of fortune, but almost always his sense of values is changed. he becomes more appreciative of the meaning of life and its permanent spiritual values. It hasoften been noted that those who live, or have lived, in the shadow of death bring a mellow sweetness to everything they do.
[ترجمه گوگل]در داستان‌ها، قهرمان محکوم به فنا معمولاً در آخرین لحظه با مقداری شانس نجات می‌یابد، اما تقریباً همیشه احساس ارزش‌های او تغییر می‌کند او بیشتر به معنای زندگی و ارزش های معنوی دائمی آن پی می برد اغلب به این نکته اشاره شده است که کسانی که در سایه مرگ زندگی می‌کنند یا زندگی کرده‌اند، شیرینی ملایمی را برای هر کاری که انجام می‌دهند به ارمغان می‌آورند
[ترجمه ترگمان]در داستان هایی که قهرمان محکوم به فنا شده معمولا در آخرین دقیقه با کمی شانس نجات داده می شود، اما تقریبا همیشه حس ارزش های او تغییر کرده است او از معنای زندگی و ارزش های معنوی دائمی آن قدردانی می کند به این نکته اشاره شده است که آن هایی که زندگی می کنند یا زندگی کرده اند، در سایه مرگ شیرین و شیرین به هر کاری که می کنند می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The court doomed the accused to a long term of imprisonment.
[ترجمه گوگل]دادگاه متهم را به حبس طولانی مدت محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]دادگاه متهمان را محکوم به حبس طولانی مدت محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was doomed to unemployment by her ill health.
[ترجمه Anonymous] بیماریش مسبب محکومیت او به بیکاری شد.
|
[ترجمه گوگل]او به دلیل بیماری بدش محکوم به بیکاری بود
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سلامتی بیمار محکوم به بیکاری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The plan was doomed from the start.
[ترجمه گوگل]این طرح از همان ابتدا محکوم به شکست بود
[ترجمه ترگمان]نقشه از اول محکوم به فنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This policy is doomed to failure.
[ترجمه گوگل]این سیاست محکوم به شکست است
[ترجمه ترگمان]این سیاست محکوم به شکست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The species was doomed to extinction.
[ترجمه گوگل]این گونه محکوم به انقراض بود
[ترجمه ترگمان]این گونه ها محکوم به انقراض بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The attempt was doomed to failure.
[ترجمه گوگل]این تلاش محکوم به شکست بود
[ترجمه ترگمان]تلاش برای شکست محکوم به فنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The plan was doomed to fail by their refusal to give it any financial support.
[ترجمه گوگل]این طرح با امتناع آنها از ارائه هرگونه حمایت مالی محکوم به شکست بود
[ترجمه ترگمان]این طرح محکوم به شکست در امتناع آن ها از ارائه هرگونه حمایت مالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• condemned
if someone is doomed to an unpleasant or undesirable experience, they are certain to suffer it.
if something is doomed, it is certain to fail or be destroyed.

پیشنهاد کاربران

Their collaboration was doomed from the beginning
همکاری آنها از همان ابتدا محکوم به شکست بود.
۱. محکوم {به} ۲. محکوم به شکست. محکوم به فنا ۳. محتوم. مقدور
مثال:
And I, O Pharaoh, indeed think you are doomed.
و من ای فرعون براستی تو را محکوم به شکست و فنا می دانم.
�وَإِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا�
منحوس
"محکوم به فنا" هم برابر خوبی است.
اگر مفید بود لطفاً لایک بفرمایید. متشکرم.
محکوم شدن
People who forget their history are doomed to repeat history
doomed to = محکوم به
= certain to fail, die, or be destroyed:
بیچاره شدن
نگون بخت
سرنوشت بد
کار تموم ( شکست و مرگ و نابودی و فنا )
This is a doomed city.
مقرر
محکوم به شکست

فاتحت خوندس= you're doomed
محکوم به فنا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس