domineer

/ˌdɑːməˈnɪr//ˌdɒmɪˈnɪə/

معنی: تحکم کردن، سلطه جویی کردن، مستبدانه حکومت کردن
معانی دیگر: (با: over - با خشونت یا غرور حکومت یا سلطه گری کردن) تحکم کردن، زورگویی کردن، عتاب و خطاب کردن، سلطه گرایی کردن

جمله های نمونه

1. he tends to domineer
او تمایل به سلطه گرایی دارد.

2. He tried to domineer over everyone.
[ترجمه گوگل]سعی کرد بر همه مسلط شود
[ترجمه ترگمان]سعی کرد بر همه مسلط شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The minister domineers over his inferiors.
[ترجمه گوگل]وزیر بر افراد فرودست خود مسلط است
[ترجمه ترگمان]وزیر بر inferiors خود تسلط یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Big boys sometimes domineer their younger brothers and sisters.
[ترجمه گوگل]پسرهای بزرگ گاهی اوقات بر برادران و خواهران کوچکتر خود مسلط می شوند
[ترجمه ترگمان]بچه های بزرگ تر گاهی اوقات خواهر و برادر کوچکشان را در بر می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He domineered, and the rest of us hated it.
[ترجمه گوگل]او مسلط بود و بقیه از آن متنفر بودیم
[ترجمه ترگمان]او domineered و بقیه ما از آن متنفر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Big boys sometimes domineer over the younger pupils.
[ترجمه گوگل]پسرهای بزرگ گاهی اوقات بر دانش‌آموزان کوچک‌تر سلطه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]پسرهای بزرگ گاهی بر شاگردان کوچک تر حکومت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She found him arrogant and domineering.
[ترجمه گوگل]او را مغرور و مسلط یافت
[ترجمه ترگمان]او را مغرور و سلطه جو یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many of her women friends also had domineering husbands.
[ترجمه گوگل]بسیاری از دوستان زن او نیز شوهرانی سلطه جو داشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دوستان زن او نیز شوهران domineering داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The castle domineers over the town.
[ترجمه گوگل]قلعه بر شهر مسلط است
[ترجمه ترگمان]قلعه از شهر خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was brought up by a cold and domineering father.
[ترجمه گوگل]او توسط پدری سرد و سلطه گر تربیت شد
[ترجمه ترگمان]او پدرش را با یک پدر سرد و سلطه جو بزرگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The king domineers over his people.
[ترجمه گوگل]پادشاه بر مردم خود مسلط است
[ترجمه ترگمان]پادشاه به مردمش خیانت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The television tower domineers the city.
[ترجمه گوگل]برج تلویزیون بر شهر مسلط است
[ترجمه ترگمان]برج تلویزیون شهر را ویران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's arrogant and domineering and never listens to anyone.
[ترجمه گوگل]او مغرور و سلطه گر است و هرگز به حرف کسی گوش نمی دهد
[ترجمه ترگمان]او متکبر و سلطه جو است و هرگز به کسی گوش نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Invoice this domineering devil for every minute of your time, Caroline!
[ترجمه گوگل]برای هر دقیقه از وقتت این شیطان سلطه گر را فاکتور کن، کارولین!
[ترجمه ترگمان]! کارولاین، هر لحظه از وقتت آزاد میشه، کارولاین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And then the great leader must have a domineering personality.
[ترجمه گوگل]و سپس رهبر بزرگ باید شخصیتی سلطه گر داشته باشد
[ترجمه ترگمان]و سپس رهبر بزرگ باید شخصیت سلطه جو داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحکم کردن (فعل)
domineer

سلطه جویی کردن (فعل)
domineer

مستبدانه حکومت کردن (فعل)
domineer, tyrannize

انگلیسی به انگلیسی

• oppress, tyrannize, dominate; be arrogant

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To assert control in an overbearing way 💪
🔍 مترادف: Tyrannize
✅ مثال: He tried to domineer his siblings, but they wouldn't listen.
۱. دستور دادن. فرمان دادن. تحکم کردن ۲. سلطه داشتن بر. زیر نفوذ خود درآوردن
مثال:
Who do not desire to domineer in the earth not to cause corruption.
کسانی که در آرزوی سلطه داشتن بر زمین و برانگیزاندن فساد نیستند.
�لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا�

بپرس