1. the rich too had to live in humble domesticity
پولداران هم مجبور بودند زندگی خانوادگی محقری داشته باشند.
2. She married young and settled happily into domesticity.
[ترجمه گوگل]او در جوانی ازدواج کرد و با خوشحالی در خانه زندگی کرد
[ترجمه ترگمان]او با جوانی ازدواج کرد و با خوشی و خوشی زندگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او با جوانی ازدواج کرد و با خوشی و خوشی زندگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Any atmosphere of domesticity has long vanished.
[ترجمه گوگل]هر فضای داخلی مدتهاست از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]هر محیط زندگی خانوادگی از مدت ها پیش ناپدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هر محیط زندگی خانوادگی از مدت ها پیش ناپدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. It is foreign domesticity and local grandeur.
[ترجمه گوگل]داخلی بودن خارجی و عظمت محلی است
[ترجمه ترگمان]آن یک خانه خانوادگی خارجی و شکوه محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آن یک خانه خانوادگی خارجی و شکوه محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Domesticity need never intrude on the relationship; it may be sporadic, but when there it is always intense.
[ترجمه گوگل]خانواده هرگز نباید در رابطه دخالت کند ممکن است پراکنده باشد، اما زمانی که وجود دارد همیشه شدید است
[ترجمه ترگمان]domesticity هرگز نباید در رابطه دخالت کنند؛ ممکن است گاه و بیگاه باشد، اما زمانی که همیشه شدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]domesticity هرگز نباید در رابطه دخالت کنند؛ ممکن است گاه و بیگاه باشد، اما زمانی که همیشه شدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Mrs. Bush is also adept at combining domesticity with statesmanship.
[ترجمه گوگل]خانم بوش همچنین در ترکیب خانواده با دولتمردی ماهر است
[ترجمه ترگمان]خانم بوش همچنین در ترکیب زندگی خانوادگی با سیاستمداری ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]خانم بوش همچنین در ترکیب زندگی خانوادگی با سیاستمداری ماهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. To preserve an unbroken domesticity was essential to his peace of mind.
[ترجمه گوگل]حفظ یک خانواده ناگسستنی برای آرامش ذهن او ضروری بود
[ترجمه ترگمان]برای نگه داشتن یک خانواده رام نشدنی بسیار ضروری بود که آرامش روحی او را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برای نگه داشتن یک خانواده رام نشدنی بسیار ضروری بود که آرامش روحی او را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Immolate domesticity for aspire after career galvanization.
[ترجمه گوگل]خانه داری را برای آرزوی پس از گالوانیزه شدن شغلی تسخیر کنید
[ترجمه ترگمان]این خانواده از زندگی خانوادگی لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این خانواده از زندگی خانوادگی لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Short of stability and dependability in domesticity.
[ترجمه گوگل]عدم ثبات و قابل اعتماد بودن در خانه
[ترجمه ترگمان]در خانه خانوادگی پایداری و قابلیت اعتماد به نفس وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در خانه خانوادگی پایداری و قابلیت اعتماد به نفس وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It'seems to me that he prefers to enjoy domesticity at one remove.
[ترجمه گوگل]به نظر من او ترجیح می دهد با یک حذف از خانواده لذت ببرد
[ترجمه ترگمان]به نظر من او ترجیح می دهد از زندگی خانوادگی لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به نظر من او ترجیح می دهد از زندگی خانوادگی لذت ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The kitchen is the explanation of domesticity warmth, hold easily easily, a times all is in not call the turn.
[ترجمه گوگل]آشپزخانه توضیح گرمای خانواده است، به راحتی نگه دارید، زمانی که همه چیز در نوبت نیست
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه توضیح گرمای زندگی خانوادگی است و به راحتی آن را نگه می دارد، گاهی اوقات همه چیز به نوبت فرا خوانده نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه توضیح گرمای زندگی خانوادگی است و به راحتی آن را نگه می دارد، گاهی اوقات همه چیز به نوبت فرا خوانده نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Women, the play seems to suggest, must resist the tyranny of domesticity.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که نمایشنامه نشان می دهد که زنان باید در برابر ظلم و ستم خانگی مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که زنان، نمایش، باید در برابر استبداد خانوادگی مقاومت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که زنان، نمایش، باید در برابر استبداد خانوادگی مقاومت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The mass production and marketing of family food expresses the dissolution of domesticity as a way of life.
[ترجمه گوگل]تولید انبوه و بازاریابی غذای خانوادگی بیانگر انحلال خانواده به عنوان یک شیوه زندگی است
[ترجمه ترگمان]تولید انبوه و بازاریابی مواد غذایی خانواده، انحلال زندگی خانوادگی را به عنوان یک روش زندگی بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]تولید انبوه و بازاریابی مواد غذایی خانواده، انحلال زندگی خانوادگی را به عنوان یک روش زندگی بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Instead of having an hourglass figure, whose curves suggested motherhood and domesticity, she was boyishly slim.
[ترجمه گوگل]او به جای داشتن یک ساعت شنی، که انحناهایش نشان دهنده مادری و خانواده بود، پسرانه لاغر بود
[ترجمه ترگمان]به جای داشتن یک ساعت شنی که انحنای آن پیشنهاد مادر شدن و زندگی خانوادگی را می داد، او بسیار لاغر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]به جای داشتن یک ساعت شنی که انحنای آن پیشنهاد مادر شدن و زندگی خانوادگی را می داد، او بسیار لاغر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید