dollop

/ˈdɑːləp//ˈdɒləp/

معنی: توده، کومه، دسته علف و غیره
معانی دیگر: (تکه ی نرمی از هر چیز به ویژه غذا) چونه، قلنبه، لخته، کلمبه، (مقدار کمی از هر چیز آبگونه به ویژه مشروب) قطره، چکه، چکیده، (مقدار کمی از هر چیز) ذره، خرده، کمی

جمله های نمونه

1. a dollop of satire
یک کمی طنز

2. put a dollop of cream on each cookie
روی هریک از شیرینی ها یک قلنبه خامه بگذارید.

3. the child dropped a dollop of ice cream on her lap
بچه یک تکه از بستنی را روی دامن خود ریخت.

4. A dollop of romance now and then is good for everybody.
[ترجمه گوگل]چند بار عاشقانه برای همه خوب است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر داستان عشق و عاشقی برای همه خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I added a dollop of vanilla ice-cream to the pie.
[ترجمه گوگل]من یک بسته بستنی وانیلی به پای اضافه کردم
[ترجمه ترگمان]یک تکه بستنی وانیلی را به پای pie اضافه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He put a dollop of honey on his bread and spread it around with a knife.
[ترجمه گوگل]یک حبه عسل روی نانش گذاشت و با چاقو در اطراف پهن کرد
[ترجمه ترگمان]یک خرده عسل روی نان گذاشت و آن را با چاقو پهن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It also swallowed a healthy dollop of spending on advertising.
[ترجمه گوگل]همچنین هزینه های مفیدی را برای تبلیغات به همراه داشت
[ترجمه ترگمان]همچنین مقدار زیادی از هزینه صرف تبلیغات را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Serve hot with boiled rice and a dollop of soured cream on top, if you wish.
[ترجمه گوگل]در صورت تمایل با برنج آب پز شده و روی آن یک حبه خامه ترش سرو کنید
[ترجمه ترگمان]اگر شما مایل باشید، برنج را با برنج آب پز و کمی کرم چرب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mama served Ralph an enormous dollop and gave him an extra scoop of clotted cream.
[ترجمه گوگل]مامان عروسک بزرگی را برای رالف سرو کرد و یک قاشق اضافی کرم لخته شده به او داد
[ترجمه ترگمان]مامان برای رالف یک خرده آب برداشت و یک قاشق بستنی هم به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Louise watched as the dollop of mashed potato fell onto her plate.
[ترجمه گوگل]لوئیز نگاه کرد که عروسک پوره سیب زمینی روی بشقابش افتاد
[ترجمه ترگمان]لوئیز به محض اینکه تکه های سیب زمینی خرد شده روی بشقابش افتاد، آن ها را تماشا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Garnish with a dollop of sour cream. 80 Many sausage mixtures are heavy and usually contain a fair amount of fat.
[ترجمه گوگل]با یک حبه خامه ترش تزئین کنید 80 بسیاری از مخلوط‌های سوسیس سنگین هستند و معمولاً حاوی مقدار مناسبی چربی هستند
[ترجمه ترگمان]با خامه ترش مخلوط شده بود ۸۰ خیلی از مخلوط های کالباس سنگین هستند و معمولا حاوی مقدار زیادی چربی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You squeeze a dollop of special paste into a small cup at the base of the burner and light it.
[ترجمه گوگل]یک عدد خمیر مخصوص را در یک فنجان کوچک در پایه مشعل فشار داده و آن را روشن کنید
[ترجمه ترگمان]یک تکه خمیر ویژه را به داخل یک فنجان کوچک در پایه مشعل فشار دهید و آن را روشن کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Taylor deserves a dollop of the blame.
[ترجمه گوگل]تیلور سزاوار سرزنش است
[ترجمه ترگمان]تیلور \"مستحق یه دسته علف هرز بوده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yoda wiped his eyes, flinging a dollop of mush Obi - Wan's way yet saying nothing.
[ترجمه گوگل]یودا چشمانش را پاک کرد و یک عروسک ماش اوبی پرت کرد - به روش وان هنوز چیزی نگفت
[ترجمه ترگمان]یودا (Yoda)چشمانش را پاک کرد و یک خرده آب دهانش را بیرون کشید و هنوز چیزی نگفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lightly toasted, with a dollop of cream cheese.
[ترجمه گوگل]کمی برشته شده، با یک حبه پنیر خامه ای
[ترجمه ترگمان]یه خرده پنیر خامه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

کومه (اسم)
stack, pile, heap, congeries, rick, dollop

دسته علف و غیره (اسم)
dollop

انگلیسی به انگلیسی

• shapeless lump, glob; small amount
spoon a quantity of something; serve in large shapeless quantities
a dollop of soft or sticky food is an amount of it served in a lump; an informal word.

پیشنهاد کاربران

1. قلنبه. تکه 2. مقداری 3. ذره. چکه. قطره
مثال:
a dollop of cream adhered to her nose
یک تکه کرم به دماغش چسبیده بود.
فرهنگ آکسفورد:
a large, shapeless mass of something, especially soft food.
مقدارش زیاده، کم نیست: ) ) ) )
مقدار کم یا یک ذره از چیزی.
گوله /مقدار کمی از غذا، گِل، شیرآبه ( در حد چند قطره ) که باعث لک و کثیف شدن یه سطحی بشه
کلمبه، یه تکه، یه کمی ( ترکی: بی کومبه )
A dab of butter, a dollop of ghee, a splash of extra - virgin olive oil or pancetta will all breathe new life into them.

بپرس