dogmatic

/dagˈmætɪk//dɒɡˈmætɪk/

معنی: متعصب، جزمی، کوته فکر
معانی دیگر: (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatical هم می گویند)

جمله های نمونه

1. dogmatic philosophy
فلسفه ی جزمی

2. dogmatic statements
اظهارات تعصب آمیز

3. a dogmatic writer
نویسنده ی خشک متعصب

4. the dogmatic writings of the early church fathers
نوشتارهای اصولی اولیای آغازین کلیسا

5. their radios kept drumming their dogmatic ideas into the people's heads
رادیوهای آنها عقاید تعصب آمیز آنان را به کله ی مردم فرو می کردند.

6. Many writers at this time held rigidly dogmatic views.
[ترجمه گوگل]بسیاری از نویسندگان در آن زمان دیدگاه‌های سخت‌گیری جزمی داشتند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از نویسندگان در این زمان دیدگاه های متعصبانه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You can't be dogmatic in matters of taste.
[ترجمه گوگل]در مسائل سلیقه ای نمی توان جزم اندیش بود
[ترجمه ترگمان]تو نباید در مسایلی که با ذوق و سلیقه حرف می زنی سختگیر باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I am no pedant and avoid being dogmatic concerning English grammar and expression.
[ترجمه گوگل]من طرفدار نیستم و از جزمی بودن در مورد دستور زبان و بیان انگلیسی اجتناب می کنم
[ترجمه ترگمان]من فضل فروشی نیستم و از لحاظ دستور زبان و بیان انگلیسی متعصب نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You can't is dogmatic in matters of taste.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید در مسائل سلیقه ای جزمی هستید
[ترجمه ترگمان]تو نباید براساس ذوق و سلیقه باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To insist on a dogmatic policy is unworkable.
[ترجمه گوگل]اصرار بر یک سیاست جزمی غیر قابل اجرا است
[ترجمه ترگمان]برای پافشاری بر یک سیاست متعصبانه، unworkable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The dogmatic resistance to entrenchment would raise its arid and pedantic head.
[ترجمه گوگل]مقاومت جزمی در برابر استقرار، سر خشک و بی روح آن را بالا می برد
[ترجمه ترگمان]مقاومت متعصبانه در برابر سنگرها، سر خشک و pedantic آن را بالا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In 1867 he was appointed professor of dogmatic and moral theology at Maynooth, in 1878 vice-president, and in 1880 president.
[ترجمه گوگل]در 1867 او به عنوان استاد الهیات جزمی و اخلاقی در Maynooth، در 1878 معاون رئیس جمهور و در 1880 رئیس جمهور منصوب شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۸۶۷ وی به عنوان استاد الاهیات متعصبانه و اخلاقی در Maynooth، در سال ۱۸۷۸ به عنوان معاون رئیس جمهور منصوب شد و در سال ۱۸۸۰ رئیس جمهور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is therefore impossible to be dogmatic about the precise beginnings of modern democratic thinking and politics.
[ترجمه گوگل]بنابراین غیرممکن است که درباره آغاز دقیق تفکر و سیاست دموکراتیک مدرن جزمی باشیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین ممکن است در مورد شروع دقیق تفکر دموکراتیک مدرن و سیاست متعصبانه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Religious people are more likely to be prejudiced, dogmatic and closed-mind, and not all believers are faithful to the moral percepts and principles taught by religion. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]افراد مذهبی بیشتر در معرض تعصب، جزم اندیشی و ذهن بسته هستند و همه مؤمنان به ادراکات و اصول اخلاقی تعلیم داده شده توسط دین وفادار نیستند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد افراد مذهبی متعصب، متعصب و ذهن بسته هستند، و همه مومنان به ادراکات اخلاقی و اصول اخلاقی پایبند نیستند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And both are gripped by the same dogmatic delusion.
[ترجمه گوگل]و هر دو گرفتار یک توهم جزمی هستند
[ترجمه ترگمان]و هر دوی ما با همان توهم یکسانی گرفتار شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Scepticism is dogmatic when assent is withheld on the basis of prior conviction without considering the evidence.
[ترجمه گوگل]شک و تردید زمانی جزمی است که رضایت بر اساس محکومیت قبلی و بدون در نظر گرفتن شواهد خودداری شود
[ترجمه ترگمان]Scepticism هنگامی متعصبانه است که بر مبنای محکومیت قبلی بدون در نظر گرفتن مدرک منع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متعصب (صفت)
furious, bigoted, fanatical, zealous, intolerant, rabid, dogmatic, hard-shell

جزمی (صفت)
categorical, dogmatic, categoric

کوته فکر (صفت)
narrow, dogmatic, narrow-minded, illiberal, provincial, low-minded

تخصصی

[ریاضیات] قاطع، متعصب، جزمی، کوتاه فکر

انگلیسی به انگلیسی

• authoritative, opinionated, intolerant, rigid
someone who is dogmatic about something is convinced that they are right and does not consider other points of view.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dogmatize
✅️ اسم ( noun ) : dogma / dogmatism
✅️ صفت ( adjective ) : dogmatic
✅️ قید ( adverb ) : dogmatically
🔴 If you are dogmatic, you are certain that you are right and that everyone else is wrong
🔴 ( of a person or a group ) strongly expressing your beliefs as if they were facts
◀️ He has written a stimulating but dogmatic book
dogmatisieren. شیوه ی اندیشیدنی بر بنیاد ایمان به اصولی که پیشاپیش و بی پژوهش درست انگاشته شده است. *دگماتیسم*روش دستگاه فلسفه ای ست که اصول ان از راه عقل ورزی ناب پایه ریزی شده باشد, در برابر شک اوری.
...
[مشاهده متن کامل]
به یک معنای کلی تر شیوه ی اندیشه ای ست بر مبنای اصولی که به محک سنجش نخورده است. *کانت*ایمان به مفهوم های ناب ناسنجیده را *دگماتیسم* میخواند.

- close - minded
- کوته فکر
inflexible
متعصب
خشک

بپرس