doff

/ˈdɒf//dɒf/

معنی: در اوردن، لباس کندن
معانی دیگر: (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن

جمله های نمونه

1. He doffed his hat as they went by.
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها می گذرند کلاهش را از سرش برمی دارد
[ترجمه ترگمان]کلاهش را ازسر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She doffs her garb worn under fire and wears again female attire.
[ترجمه گوگل]او لباس پوشیده خود را زیر آتش می پوشد و دوباره لباس زنانه می پوشد
[ترجمه ترگمان]لباسش را زیر آتش گرفت و لباس زنانه پوشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He doffed his hat to her as she passed in her carriage.
[ترجمه گوگل]وقتی در کالسکه اش رد شد، کلاهش را به سمت او برداشت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از کنار کالسکه می گذشت کلاهش را به سوی او کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He doffed his stupid ideas and joined our side.
[ترجمه گوگل]او عقاید احمقانه خود را رد کرد و به طرف ما پیوست
[ترجمه ترگمان]افکار احمقانه خود را ازسر گرفت و به طرف ما آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The song doffs its hat to the best soul traditions.
[ترجمه گوگل]این آهنگ کلاه خود را به بهترین سنت های روح می بندد
[ترجمه ترگمان]این ترانه کلاه خود را به بهترین وجه روح می بخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Because it was raining the chevalier did not doff his hat as was then the custom.
[ترجمه گوگل]چون باران می بارید، شوالیه طبق رسم آن زمان کلاهش را از تن برنمی داشت
[ترجمه ترگمان]چون باران باریده بود شوالیه کلاهش را ازسر برنداشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Lou Rigatoni laughed and doffed his hat, which Madame Astarti thought was a fedora but wasn't sure.
[ترجمه گوگل]لو ریگاتونی خندید و کلاهش را که مادام آستارتی فکر می‌کرد فدورا است اما مطمئن نبود از سرش برداشت
[ترجمه ترگمان]لو rigatoni خندید و کلاهش را کنار زد، که مادام Astarti فکر می کرد کلاه لبه دار است، اما مطمئن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I doffed my cap to Goreng and his superiors.
[ترجمه گوگل]کلاهم را روی گورنگ و مافوقش گذاشتم
[ترجمه ترگمان]کلاهم را کنار گذاشتم تا به Goreng و مافوق ها خدمت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ace stood silently as the Doctor doffed his hat, and gave Mortimer a cheery smile.
[ترجمه گوگل]آس در حالی که دکتر کلاهش را برمی داشت، ساکت ایستاد و لبخندی شاد به مورتیمر زد
[ترجمه ترگمان]آنگاه دکتر کلاهش را ازسر گرفت و لبخندی شادمانه به مورتیمر زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Lasorda doffed his cap and bowed.
[ترجمه گوگل]لاسوردا کلاهش را برداشت و تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان]کلاهش را ازسر گرفت و تعظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its master staunchly refused to doff his hat to the director-general.
[ترجمه گوگل]ارباب آن قاطعانه از سر زدن کلاه به مدیر کل امتناع کرد
[ترجمه ترگمان]استاد آن وفادارانه از پذیرفتن کلاهش به ژنرال امتناع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The peasants doff their hats.
[ترجمه گوگل]دهقانان کلاه از سر برمی دارند
[ترجمه ترگمان]روستاییان کلاه ازسر برداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Macaque is drunk fuddle one's cap, doff garment hat with nothing left, full ground rolls about.
[ترجمه گوگل]ماکاک می نوشند کلاه، کلاه لباسی که چیزی باقی نمانده است، رول های کامل آسیاب شده است
[ترجمه ترگمان]macaque مست، کلاه لبه کلاه، کلاه توری با هیچ چیز دیگر، گرد و خاک یک سان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To doff one's hat . Some men's hat is easily blow away as their head.
[ترجمه گوگل]کلاه برداشتن کلاه برخی از مردان به راحتی به عنوان سر آنها از بین می رود
[ترجمه ترگمان]کلاه ازسر کندن کلاه بعضی از مردها به راحتی به کله شان ضربه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Doff your stupid habits and live.
[ترجمه گوگل]عادت های احمقانه خود را کنار بگذارید و زندگی کنید
[ترجمه ترگمان]عادات احمقانه ات را اصلاح کن و زندگی کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

در اوردن (فعل)
render, intromit, gouge, erupt, evolve, doff, exsect

لباس کندن (فعل)
undress, doff

تخصصی

[نساجی] تعویض بسته پر با خالی ( در ماشینهای نساجی اعم از ماسوره و بوبین و بانکه الیاف و غیره )

انگلیسی به انگلیسی

• remove, take off (one's hat, jacket, etc.)
if you doff your hat you take it off as a way of greeting or saluting someone; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

doff: درآوردن لباس ( همین طوری و یا به نشانه احترام مثلا کلاه از سر بر داشتن )
He doffed his cap and bowed
The manager doffed his hat to her.
این کلمه old - fashioned است.
درآوردن ( لباس )
فرم کوتاه شده do ( take ) off
متضاد آن don می باشد؛ مخفف do ( put ) on
She took a chair and doffed his mask
Donning and doffing masks, gowns and gloves is time consuming

بپرس