doer

/ˈduːr//ˈduːə/

معنی: عامل، نماینده، کننده
معانی دیگر: کننده ی کار، انجام گر، آدم کاربر، آدم ببر، آدم پرکنش، اهل عمل، اهل کار، فاعل

جمله های نمونه

1. a doer of good
نیکوکار

2. he is a thinker but not a doer
او متفکر است ولی اهل عمل نیست.

3. Any activity becomes creative when the doer cares about doing it right, or better.
[ترجمه گوگل]هر فعالیتی زمانی خلاق می شود که انجام دهنده به انجام درست یا بهتر آن اهمیت دهد
[ترجمه ترگمان]هر فعالیتی وقتی که عامل به انجام درست انجام دهد، و یا بهتر عمل می کند، خلاق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's more a talker than a doer .
[ترجمه محسن] او بیشتر حرف میزند تا عمل.
|
[ترجمه گوگل]او بیشتر سخنگو است تا عمل کننده
[ترجمه ترگمان]بیشتر از یک نفر حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was a fusion of the dreamer and doer.
[ترجمه گوگل]او تلفیقی از رویاپرداز و انجام دهنده بود
[ترجمه ترگمان] اون یه ترکیبی از آدم dreamer و همه کاره - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dole is a doer, not a talker.
[ترجمه گوگل]دول یک عمل کننده است، نه سخنگو
[ترجمه ترگمان]! دول - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Slowly and reluctantly they were relinquishing the doer role and coming to know what it meant to be responsible for people.
[ترجمه گوگل]به آهستگی و با اکراه نقش انجام دهنده را رها می کردند و متوجه می شدند که مسئولیت پذیری در قبال مردم به چه معناست
[ترجمه ترگمان]آن ها آهسته و با بی میلی نقش متصدی را ترک کردند و به این نتیجه رسیدند که این نقش برای مردم چه معنایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You lose the pleasure of being a doer, as you become a manager of a growing organization.
[ترجمه گوگل]با تبدیل شدن به مدیر یک سازمان در حال رشد، لذت انجام دهنده بودن را از دست می دهید
[ترجمه ترگمان]شما لذت یک عامل را از دست می دهید، چون شما مدیر یک سازمان رو به رشد هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Agony now, agony hereafter, the wrong - doer suffers agony in both worlds.
[ترجمه گوگل]عذاب اکنون، عذاب اخروی، ظالم - فاعل در هر دو دنیا عذاب می کشد
[ترجمه ترگمان]درد، درد، از این پس، در هر دو دنیا رنج و عذاب می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The greatest talker is always the least doer.
[ترجمه Mrym] بزرگترین سخنگو همیشه ، کمترین انجام دهنده است!
|
[ترجمه گوگل]بزرگترین سخنگو همیشه کمترین انجام دهنده است
[ترجمه ترگمان]بهترین حرفی که می زند همیشه شخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is the doer, but it is not a separate individual.
[ترجمه گوگل]این فاعل است، اما یک فرد جداگانه نیست
[ترجمه ترگمان]این عامل یک فرد مجزا است، اما یک فرد مجزا نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rural reform is from doer front courtyard couplet is produced contract system of job responsibility begins.
[ترجمه گوگل]اصلاحات روستایی از انجام دهنده دوبیتی حیاط جلویی تولید می شود قرارداد سیستم مسئولیت شغلی آغاز می شود
[ترجمه ترگمان]اصلاحات روستایی از couplet حیاط جلویی به عنوان سیستم قراردادی مسئولیت شغلی آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Anyone looking for a dynamic doer who run the show will gravitate to your side.
[ترجمه گوگل]هر کسی که به دنبال انجام دهنده ای پویا است که نمایش را اجرا کند، به سمت شما جذب می شود
[ترجمه ترگمان]هر کسی که به دنبال یک عامل پویا باشد که برنامه را اجرا کند به سمت شما جذب خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An evil speaker differs from an evil - doer only in opportunity.
[ترجمه گوگل]یک سخنران بد با یک بدکار تنها در فرصت تفاوت دارد
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی شیطان صفت از یک شیطان تنها در فرصت متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عامل (اسم)
operative, agent, factor, operator, doer, assignee, procurator, spy, propellant, operant, propellent

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

کننده (اسم)
doer

انگلیسی به انگلیسی

• one who does something, one who accomplishes things, achiever
a doer is a person who does jobs promptly and efficiently and does not spend much time thinking about them.

پیشنهاد کاربران

اهل عمل
عملگرا
عامل
انجام دهنده
عاملان
فاعل
انجام دهنده
انجام دهنده
فرد عملگرا - برخلاف فردی که فقط حرف می زند یا شعار میدهد.
کلی آدم متفکر وجود دارد ولی به اندازه کافی آدم عملگرا در دفتر نیست. There are too many thinkers and not enough doers in this office.

بپرس