doctrinaire

/ˌdɑːktrəˈner//ˌdɒktrɪˈneə/

معنی: اصولی
معانی دیگر: متعصب، جزمی، تعصب آمیز، غیر عملی، نظری، مکتبی، عقیدتی، انگارگانی، کسیکه نظریات واصول خود را بدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند

جمله های نمونه

1. The party followed an increasingly doctrinaire course.
[ترجمه گوگل]حزب مسیری فزاینده دکترینری را دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]این حزب مسیری جدید را دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't be so doctrinaire about things.
[ترجمه گوگل]در مورد مسائل اینقدر دکترینر نباش
[ترجمه ترگمان]این قدر نگران نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is firm but not doctrinaire.
[ترجمه علیرضا] او جدی و مصمم است ولی متعصب نیست.
|
[ترجمه گوگل]او محکم است اما دکترینر نیست
[ترجمه ترگمان]استوار است، اما doctrinaire نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Doctrinaire denial of a generational injustice does no justice either to the truth or to the victims.
[ترجمه گوگل]انکار دکترینی یک بی عدالتی نسلی هیچ عدالتی را نه برای حقیقت و نه برای قربانیان ندارد
[ترجمه ترگمان]انکار ظلم نسلی به حقیقت و یا به قربانیان حق ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is nothing doctrinaire about our approach to the matter.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز دکترینری در مورد رویکرد ما به این موضوع وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ nothing در مورد روش ما به این موضوع وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Furthermore democratic socialism was feared and detested by doctrinaire Marxists because it offered planning in conjunction with freedom.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، سوسیالیسم دموکراتیک مورد ترس و نفرت مارکسیست‌های دکترینر بود، زیرا برنامه‌ریزی را در پیوند با آزادی ارائه می‌کرد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، سوسیالیسم دموکرات نیز از آن وحشت داشت و از مارکسیست های doctrinaire نفرت داشت، زیرا پیشنهاد می کرد که در ارتباط با آزادی عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The schedule seemed doctrinaire on paper, as Communist theories do, but its key in practice was flexibility.
[ترجمه گوگل]این برنامه بر روی کاغذ، مانند تئوری های کمونیستی، دکترینی به نظر می رسید، اما کلید آن در عمل انعطاف پذیری بود
[ترجمه ترگمان]برنامه به نظر doctrinaire روی کاغذ آمد، همانطور که نظریه های کمونیست این کار را انجام دادند، اما کلید آن در عمل انعطاف پذیری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What actually happened was that a less doctrinaire magistracy put local taxes up in order to provide bread for poor families.
[ترجمه گوگل]آنچه در واقع اتفاق افتاد این بود که یک دادگستری کمتر دکترینر مالیات های محلی را برای تامین نان خانواده های فقیر افزایش داد
[ترجمه ترگمان]آنچه واقعا اتفاق افتاد این بود که دستگاه قضایی less مالیات محلی را به منظور تامین نان برای خانواده های فقیر وضع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scalia is perhaps the most doctrinaire of the court's conservative judges.
[ترجمه گوگل]اسکالیا شاید دکترینرترین قضات محافظه کار دادگاه باشد
[ترجمه ترگمان]اسکلیا احتمالا یکی از doctrinaire قضات محافظه کار دادگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hers was a brave demonstration against those whose doctrinaire divisions have caused so much confrontation, pain and death through the ages.
[ترجمه گوگل]تظاهرات او یک تظاهرات شجاعانه در برابر کسانی بود که تقسیمات اعتقادی آنها در طول اعصار باعث رویارویی، درد و مرگ بسیار شده است
[ترجمه ترگمان]او یک تظاهرات شجاعانه علیه کسانی بود که اختلافات بر سر آن ها باعث رویارویی، درد و مرگ در طول سالیان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In any case they did not inherit the doctrinaire restrictions of their elders.
[ترجمه گوگل]در هر صورت آنها محدودیت های اعتقادی بزرگان خود را به ارث نبردند
[ترجمه ترگمان]در هر صورت آن ها محدودیت های doctrinaire ریش سفیدان خود را به ارث نمی بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The revolutionary intelligentsia seemed doomed to doctrinaire squabbles over increasingly irrelevant issues.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که روشنفکران انقلابی محکوم به نزاع های دکترینری بر سر موضوعات بی ربط هستند
[ترجمه ترگمان]روشنفکران انقلابی به نظر می رسید که درگیر جر و بحث های مربوط به مسائل بی ربط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The world needs a less doctrinaire approach to foreign capital flows.
[ترجمه گوگل]جهان به یک رویکرد کمتر دکترینری برای جریان سرمایه خارجی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]جهان به یک رویکرد doctrinaire نسبت به جریان های سرمایه خارجی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He didn't get on at graduate school at Harvard, finding it pretentious and doctrinaire.
[ترجمه گوگل]او تحصیلات تکمیلی را در هاروارد ادامه نداد، زیرا آن را ادعایی و دکترینی می دانست
[ترجمه ترگمان]او در دانشگاه هاروارد به مدرسه فارغ التحصیل نشد و آن را پرمدعا و doctrinaire یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصولی (صفت)
material, doctrinaire, principled, normative, systematic

انگلیسی به انگلیسی

• impractical theorist, theorist who does not consider practical matters when applying his theories
fanatical, dogmatic; impractical
someone who is doctrinaire accepts particular theories or principles without considering arguments against them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Unyielding or strict about principles 📜
🔍 مترادف: Dogmatic
✅ مثال: His doctrinaire approach to politics often alienated his colleagues.
میشه گفت این کلمه با dogmatic مترادف هست، به کسی گفته میشه که یکسری عقاید و یا اصولی رو دنبال میکنن و حاظر نیستن تغییرش بدن. مثال :
Parents can start out doctrinaire, but children soon force them to be flexible in how they bring them up.
مجموعه ای از باورها، رهنمودها و آموزه های تحلیلی توصیفی اساتید علوم مختلف است به شرط آن که برای مقصودی عملیاتی سازمان یابند و نقش راهنما و چهارچوب را بازی کنند. رهنامه، فراتر از راهبرد و بنابراین فراتر
...
[مشاهده متن کامل]
از سیاست و خط مشی است. کلمه های دکترین و دکتر ( عنوان ) که لقبی دانشگاهی است، با اینکه ریشه بسیار دور و مشترک در زبان لاتین دارا هستند، در معنای علمی یا مصرف عمومی در زبان ها، هیج ربطی با یکدیگر ندارند. به این خاطر گویش رایج �دوکتُرین� در فارسی اشتباه است. ضمنا جرم اندیشی با دگماتیسم هر کلام و اندیشه ایی که خالی از عقل خرد منطق دلایل و استناد به برهان عقلانی و با اصرار به عنوان امر قاطع و محتوم تلقی گردد خشک مغزی و رویه آن دگماتیسم است.

منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/doctrine• https://www.merriam-webster.com/dictionary/dogmatism
متعصب
مکتب غیرعملی ( نظری )
صلب، غیر منعطف
یکی از افراد مشروطه طلبان فرانسه بعد از ۱۸۱۵ که می خواستند قدرت و آزادی یعنی سلطنت و حکومت ملی را با هم تلفیق کنند، کسی که بدون توجه به جنبه های علمی امری بطور فرضی می خواهد مسائل را حل کند.
اصول گرا

بپرس