با with می آید
مثال: but wasn't this meaningfulness done away
?with at the moment at which his life was finished
از بین رفتن ، از بین بردن ، حذف شدن ، حذف کردن ، نابود شدن ، نابود کردن ، از شر چیزی راحت شدن
مثال: but wasn't this meaningfulness done away
از بین رفتن ، از بین بردن ، حذف شدن ، حذف کردن ، نابود شدن ، نابود کردن ، از شر چیزی راحت شدن
پایان دادن
خاتمه دادن
نابود کردن
خط بطلان کشیدن
لغو کردن
از شر چیزی خلاص شدن
( در عامیانه ) قتل و کشتن کسی
محو کردن، اتمام بخشیدن به چیزی
To do away with something means to remove it completely or put an end to it