do

/duː//duː/

معنی: انجام دادن، عمل کردن، بدرد خوردن، کردن، کفایت کردن
معانی دیگر: انجامیدن، پایان دادن، تمام کردن، به انجام رساندن، آماده کردن، ایجاد کردن، موجب شدن، سبب شدن، تولید کردن، پرداختن به (کاری)، رسیدگی کردن به، (نمایش و فیلم و غیره) ارائه دادن، نقش ایفا کردن، اجرا کردن، (کتاب و موسیقی و ترجمه) نگاشتن، ترجمه (یا تصنیف و غیره) کردن، طی کردن، کافی بودن، بسنده بودن، (عامیانه) گول زدن، (خودمانی) مصرف کردن، رفتار کردن، (به صورت ماضی نقلی) بس کردن، (کاربردهای do به عنوان فعل کمکی): برای تاکید، برای پرسش، برای منفی کردن عبارت یا جمله، به عنوان جانشین فعل (برای احتراز از تکرار آن)، برای جلو آوردن برخی قیدها، پختن، سرگین، گه، (عامیانه) در زندان بودن، (انگلیس - عامیانه) گوش بری، کلاه برداری، (انگلیس - عامیانه) مهمانی، جشن، (موسیقی) دو (اولین و هشتمین نت در هر اکتاو)، (عامیانه) رجوع شود به: hairdo، این کلمه در ابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید، فعل معین

جمله های نمونه

1. do a make on a suspect
شخص مورد سوظن را انگشت نگاری کردن

2. do as you are bidden!
آنچه را که از تو می خواهند بکن !

3. do as you are told!
همان طور که به تو گفته شده عمل کن !

4. do as you choose
هر جور می خواهی عمل کن.

5. do come in!
حتما بیا(یید) تو!

6. do ends justify means?
آیا هدف ها راه های دستیابی را توجیه می کنند؟

7. do i have your assurance that you won't contact the press?
آیا اطمینان می دهی که به روزنامه ها خبر نخواهی داد؟

8. do it anyhow you like
هر جوری دلت می خواهد انجامش بده.

9. do it by any means
هرجوری که شده این کار را بکن.

10. do it over
دوباره آن را انجام بده.

11. do not abandon hope
امید را از دست نده.

12. do not abuse your eyes by reading in the dark
با خواندن در تاریکی به چشم های خود صدمه نزن.

13. do not be proud of your brawn. . .
مشو غره به زور بازوی خویش . . .

14. do not broadcast this; i am looking for another job
این را بازگو نکن ; دارم دنبال کار دیگری می گردم.

15. do not confuse him with his brother!
او را با برادرش اشتباه نکن !

16. do not covet your neighbor's wife!
به زن همسایه با نظر بد نگاه مکن !

17. do not cross a river unless you find a shoal!
بی گدار به آب مزن !

18. do not depart form the path of truth and honesty!
از راه حقیقت و صداقت منحرف مشو!

19. do not ever entertain such a thought!
هرگز چنین فکری را در سر نپروران !

20. do not expect even the commonest civilities from them
حتی عادی ترین رفتار مودبانه را هم از آنها انتظار نداشته باش.

21. do not go gentle into that good night. . .
(توماس) بدون مقاومت به آن تاریکی خوش ظاهر وارد مشو. . .

22. do not go!
نرو!

23. do not invest your money blindfolded!
پول خود را نسنجیده سرمایه گذاری نکن !

24. do not outlaw tipplers, oh pious ascetic. . .
منع رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت. . .

25. do not overdraw your account!
بیش از موجودی حساب (بانکی) خودت چک ننویس !

26. do not overstep the bounds of propriety!
از نزاکت خارج نشو!

27. do not paint bone or wooden knife handles
دسته های چوبی و استخوانی چاقوها را رنگ نزن.

28. do not prostitute thy daughter
(انجیل) دختر خود را به روسپی گری واندار.

29. do not put your thoughts in murky sentences!
اندیشه های خود را در جملات مبهم نگنجان !

30. do not rely on a night-wandering star . . .
تکیه بر اختر شبگرد مزن . . .

31. do not remove the label containing the manufacturer's name and the item's price!
اتیکت حاوی نام سازنده و قیمت کالا را نکنید!

32. do not reveal other's secrets!
رازهای دیگران را افشا نکن !

33. do not soil your mind with such evil thoughts!
فکر خودت را با این افکار شیطانی فاسد نکن !

34. do not spit on the sidewalk!
روی پیاده رو تف نیاندازید!

35. do not stray from your role as teacher and guide!
نقش خود به عنوان معلم و راهنما را رها مکن !

36. do not take any brindle for a spot . . .
هرپیسه گمان مبر که خالیست . . .

37. do not think that every spot is a sapling . . .
(سعدی) هر پیسه گمان مبر نهالی. . .

38. do not trifle with your health!
با سلامتی خودت بازی نکن !

39. do not turn from the path of righteousness!
از مسیر تقوا منحرف نشوید!

40. do not utter god's name in vain
نام خداوند را با بی حرمتی بر زبان نیاور.

41. do not worship idols!
بت ها را نپرستید!

42. do not write on other people's walls
روی دیوار دیگران ننویس.

43. do pornographic books pervert those who read them?
آیا کتاب های جنسی خوانندگان را گمراه می کند؟

44. do stars influence human behavior?
آیا ستارگان رفتار انسان را تحت تاءثیر قرار می دهند؟

45. do stay tonight
حتما امشب بمان

46. do the housework but don't overdo it
کارهای خانه را انجام بده ولی زیاده روی نکن.

47. do these opinion polls really mirror what the people are thinking?
آیا این نظرخواهی ها واقعا بازتابگر طرز فکر مردم است ؟

48. do they celebrate birthdays in your country?
آیا در کشور شما زاد روز را جشن می گیرند؟

49. do they censor letters in your country?
آیا در کشور شما نامه ها را سانسور می کنند؟

50. do they grow cotton in texas, too?
در تگزاس هم پنبه می کارند؟

51. do unto others as you would have them do unto you
با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.

52. do unto others as you would like them to do unto you
با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.

53. do what i say or suffer the consequences
به آنچه که می گویم عمل کن والا عواقب آن را خواهی چشید.

54. do what i tell you!
آنچه را که به تو می گویم بکن !

55. do what you can for them!
هر کاری که از دستت بر می آید برای آنها بکن !

56. do you believe in afterlife?
آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد داری ؟

57. do you believe in astrology?
آیا شما به طالع بینی اعتقاد دارید؟

58. do you believe in augury?
آیا به فالگیری اعتقاد داری ؟

59. do you believe in ghosts?
به ارواح اعتقاد داری ؟

60. do you believe in the hereafter?
آیا به آخرت اعتقاد داری ؟

61. do you call this stuff food!
اسم این را خوراک می گذاری !

62. do you care if i open the window?
اشکالی ندارد پنجره را باز کنم ؟

63. do you care to eat now?
می خواهید اکنون غذا بخورید؟

64. do you dig my meaning?
مقصودم را می فهمی ؟

65. do you dine out much?
آیا شما مکررا شام را خارج از منزل می خورید؟

66. do you doubt his predictions?
آیا پیش بینی های او را باور ندارید؟

67. do you follow me?
(منظورم را) می فهمی ؟

68. do you get carsick?
آیا در ماشین حال شما به هم می خورد؟

69. do you get off for norooz?
آیا نوروز تعطیلی دارید؟

70. do you get the idea?
منظور را درک می کنی ؟

مترادف ها

انجام دادن (فعل)
accomplish, complete, achieve, do, perform, carry out, fulfill, make, implement, administer, administrate, put on, pay, char, consummate, do up, effectuate

عمل کردن (فعل)
function, do, practice, execute, act, work, operate, exercise

بدرد خوردن (فعل)
do, answer, avail, bestead, serve, vail, bested, subserve

کردن (فعل)
rest, joint, do, perform, have, ramble, char, relocate, gig, kick in

کفایت کردن (فعل)
do, suffice

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Dissolved Oxygen
موضوع: علمی
مقدار اکسیژن حل شده در آب

تخصصی

[کاراته] دو - راه، مسیر، طریقت، روش
[خاک شناسی] اکسیژن محلول

انگلیسی به انگلیسی

• perform, execute; make, create; act; work at; cheat, rob (slang); travel at a certain speed (slang)
fuss, commotion; something that must be done; swindle (british slang); hairdo, hairstyle; party (slang)
do is used to form the negative of main verbs, by putting `not' or `-n't' after the auxiliary and before the main verb in its infinitive form.
do is used to form questions, by putting the subject after the auxiliary and before the main verb in its infinitive form.
do is used to stand for, and refer back to, a previous verbal group.
do is used in question tags.
do is used to give emphasis to the main verb when there is no other auxiliary.
do is used with `-n't' or `not' to tell someone not to behave in a certain way.
doctor who practices and performs examinations of the eyes to diagnose visual defects and prescribes corrective lenses or other forms of treatment
doctor who practices medicine and surgery that emphasizes the interrelationship of the muscles and bones to all other body systems; doctor who treats and heals bone disease, osteopathic physician

پیشنهاد کاربران

پروسه
have به معنی باید انجام دادن هم هست
mainly UK informal
a party or other social event
اسم، عمدتاً انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی
یک مهمانی یا رویداد اجتماعی دیگر
***************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
Colin's having a bit of a do for his 50th birthday.
It was one of those dos where nobody really knew each other.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/do
انجام دادن، کار کردن
مثال: She has a lot of work to do.
او بسیار کار دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
Do تاکیدی:
به کاربردن واژه Do در یک جمله خبری ( مثبت ) پیش از فعل اصلی، به جهت تاکید می باشد. به توضیحات انگلیسی زیر در این باره توجه کنید:
In positive statements the use of the auxiliary do is always optional, and it conveys emphasis ( usually contrastive ) .
...
[مشاهده متن کامل]

The basic objective meaning of the statement is unchanged, but emphatic do adds a connotation of "contrary to what you thought/you asked/I suggested/somebody said".
Examples of emphatic do:
1 - Have you any coffee? No, but we do have hot chocolate.
2 - Have you any coffee? I don't think so, but I'll check. Yes, we do have some!
3 - We haven't got a golf course here, but we do have a pool with a waterslide.
The construction "we do have" is typically followed by some comment or condition or limitation that might affect the sale.

قرار نیست معانی که همه بلدن اینجا بنویسیم. ترجمه هایی رو ذکر کنیم که کمتر شنیده شدن
میهمانی خودمانی. دورهمی
مسلماً، حتماً، به طور حتم، واقعاً، معلوم است که. . . ، بی گمان، بی چون وچرا،
People do make mistakes.
▫️ انسان مسلماً مرتکب اشتباه می شود.
I do feel sorry for you.
▫️ واقعاً دلم برات می سوزه.
I do subscribe to your idea.
▫️ بی چون و چرا نظر تو را می پذیرم.
حال نکردن با چیزی/کسی/کاری ( منفی استفاده میشه )
مثال:
Russia doesn't do Hamas.
روسیه با حماس حال نمی کنه.
مراسم - مهمانی
Are you going to Lloyd's do?
بی گمان، بی چون و چرا
I do subscribe to your idea
بی چون و چرا نظر شما را می پذیرم
واقعا، معلوم است که
I Do feel sorry for you
واقعا دلم برات می سوزه.
مسلما، حتما، قطعا، به طور حتم
People do make mistake
افراد مسلما مرتکب اشتباه می شوند.
'One way to say 'party
We had a small do for Lana's birthday.
work through
تنها ؛ قبل از فعل اصلی
do به معنای رابطه جنسی هم هست البته بصورت informal
به سرانجام رساندن
از پیش بردن
به بار آوردن
دست یافتن
اگر پیش از فعل بیاید، برای تاکید هست و در ترجمه می توان از واژه واقعا هم استفاده کرد.
I do like it
من واقعا آن را دوست دارم
من متوجه منظور تان نشدم ولی گفته ها جالب بودند کسی آنطوری عمل نمی کند چون آدم پر توان وصاحب یک ایدلوژی قوی وار جان گذشته به این باور می رسد
Do به معنای انجام دادن می باشد .
و برای جملات سوالی به عنوان ( آیا ) شناخته می شود.
برای مثال🍌
I can anything 😌 I'd I try❤
Do به معنای انجام دادن است .
گاهی اوقات به معنا های دیگری نیز نشناخته میشود .
Do برای جمع و Does برای یک شخص استفاده می شود .
برای پرسیدن سوال از شخصی Do و Does در ابتدای جمله قرار میگیرند .
برای مثال:
?Do you they play game
Do your worst:
to do the most unpleasant or harmful thing you can:
ناخوشایندترین و بدترین کاری که میشود انجام داد
I'm not frightened of him - let him do his worst.
در برابر
Do your best است.
فعل do به معنای انجام دادن
فعل do به معنای انجام دادن است.
- فعل do برای اشاره به کارهایی استفاده می شود که ما نمی خواهیم نام ببریم یا دقیقا نمی دانیم چیست و در حالت کلی منظور انجام یک کار است. در فارسی ما برای ترجمه این مثال ها واژه کار را اضافه می کنیم. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

we will do what we can to help ( ما هر کاری بتوانیم برای کمک انجام خواهیم داد. )
there's nothing to do in this place ( اینجا هیچ کاری برای انجام دادن ندارد )
?what can i do for you ( چه کاری می توانم برایتان بکنم؟ )
- فعل do همچنین به معنای رفتار کردن و عمل کردن است. مثلا:
they are free to do as they please ( آنها آزادند هرطور دلشان می خواهد رفتار کنند. )
- فعل do به معنای عملکرد خوبی داشتن یا اوضاع خوبی داشتن نیز می باشد. مثلا:
both mother and baby are doing well ( هم مادر و هم بچه اوضاع خوبی دارند. )
he's doing very well at school ( او در مدرسه عملکرد خیلی خوبی دارد. )
- فعل do در حالت گذرا برای بیان یک کار یا عمل خاص است ( مثلا کارهای خانه، ورزش کردن، تحقیق کردن، تکلیف خانه انجام دادن ) . مثلا:
to do the dishes ( ظرف شستن )
to do the laundry ( لباس شستن )
to do homework ( تکلیف خانه انجام دادن )
i do aerobics once a week ( من هفته ای یکبار ایروبیک انجام می دهم. )
i'm doing some research on the subject ( من روی آن موضوع دارم تحقیق انجام می دهم. )
i like listening to the radio when i'm doing the ironing ( من وقتی دارم اتو می کنم دوست دارم به رادیو گوش دهم. )
- فعل do معنای شغلی داشتن و کار کردن هم می دهد. مثلا:
?what do you do ( شغل شما چیست؟/ چه کاره هستید؟ )
- فعل do در برخی جملات مفهوم حل کردن می دهد. مثلا:
?are you good at doing crosswords ( آیا در حل جدول کلمات متقاطع خوب هستی؟ )
- فعل do در یک کاربرد به معنای کشیدن است. مثلا:
to do a drawing ( نقاشی کشیدن )
to do a painting ( نقاشی کشیدن )
- فعل do برخی اوقات مفهوم درست کردن و تولید کردن می دهد. مثلا:
?who's doing the food for the wedding reception ( چه کسی برای مراسم عروسی غذا درست می کند؟ )
- فعل do معنای اجرا کردن نمایش یا پخش کردن یک برنامه هم می دهد. مثلا:
the local dramatic society is doing ‘hamlet’ next month ( انجمن تئاتر محله ماه آینده نمایش هملت را اجرا خواهد کرد. )
فعل کمکی do
فعل کمکی فعلی است که به خودی خود معنایی ندارد و فقط برای نشان دادن خصوصیتی در جمله به کار می رود.
- از فعل do به عنوان فعل کمکی در زمان حال ساده برای سوالی کردن و منفی کردن جملات استفاده می شود. مثلا:
i don't like fish ( من ماهی دوست ندارم. )
?does she speak french ( آیا او فرانسه صحبت می کند؟ )
- فعل کمکی do همینطور برای ساختن سوالات ضمیمه ای tag questions استفاده می شوند. tag questions سوالات کوتاهی ( mini - questions ) هستند که به انتهای جملات اضافه می شوند، این نوع از سوالات معمولا وقتی استفاده می شوند که بخواهیم از چیزی که فکر می کنیم درست است مطمئن شویم. مثلا:
?you live in new york, don't you ( تو در نیویورک زندگی می کنی، مگرنه؟ )
?she doesn't work here, does she ( او اینجا کار نمی کند، درست است؟ )
- از فعل کمکی do برخی اوقات به جای فعل اصلی استفاده می کنیم تا دوباره مجبور نشویم یک فعل را در جمله دوبار تکرار کنیم. مثلا:
‘i love peaches. ’ ‘so do i ( من هلو دوست دارم. منم ( دوست دارم. ) )
‘who won?’ ‘i did ( کی برد؟ من ( بردم. ) )
- فعل do گاهی اوقات به منظور تاکید روی کلمه یا فعل خاصی به کار می رود و ما در فارسی به صورت خدایی یا واقعا استفاده می کنیم. مثلا:
he does look tired ( او خدایی خسته به نظر می رسد. )
منبع: سایت بیاموز

ژیریدن.
در تایید کلمه ای که دوستمون آقای فرید گفته ، من هم این کلمه رو اضافه میکنم
ادای کسی رو در آوردن
@لَنگویچ

عمل و رفتار شخصی را تقلید کردن. They even do you.
به معنی آیا تو سوال پرسیدن
انجام دادن. عمل کردن. تمام کردن
1.
be usable
به کار کسی آمدن
If these tapes won't do, I'll get you another one
اگه این نوار ها به کارت نیومد. . .
2.
be suitable or acceptable
Meanwhile this have to do as the only source of nourishment
. . . باید با همین سر کنیم
انجام دادن کاری/ عمل کردن
چمِ ( معنیِ ) این واژه به چراییِ آریایی بودن هر 2زبان ، - دادن - می باشد
using for specific tasks, some obligations, or repetitive activities. for example:
I need to do some housework.
انجام دادن عمل کردن همه لایک کنید لایک
در طیف زیادی معنی انجام دادن می دهد:
Action/behave/succees or progress/task or activity/job
یکی دیگر از معنی ها مطالعه کردن و آموختن است.
To learn or study sth
I'm doing physics.
مهمونی یا دور همی دوستانه خودمونی
گاهی به معنای انجام دادن عمل کردن وووو گاهی به عنوان کمک فعل و منفی کردن جمله یا کلمه
i do value you
اینجا برای تاکید آورده شده است میتوانیم این طور معنی کنیم
من واقعا برای تو ارزش قائلم
عمل کردن ، انجام دادن
انجام دادن. عمل کردن.
انجام دادن
انجام داد کاری یا چیزی
صورت دادن، کارایی داشتن، کارکرد
انجام دادن. عمل کردن. کفایت کردن و. . .
عمل کردن و انجام دادن
انجام دادن عمل کردن
در حالت فعل اصلی به معنی انجام دادن_بصورت فعل کمکی نیز استفاده میشود
معنی =انجام دادن. عمل کردن
عمل کردن
انجام دادن - عمل کردن
عملکرد داشتن
I have a good teacher. Her classes are not easy, but I'm doing extremely well in her class
معلم خوبی دارم . کلاس هایش آسان نیست ما در کلاسش عملکرد بسیار خوبی دارم.
فعل کمکی کامل زمان حال از مصدر to do انجام دادن
حل کردن
گاهی به جای کلمه ditto بکار می رود و به معنی چون بالا، همان چیز بالا، همان، همانطور است
انجام دادن/ عمل کردن
انجام کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٦)

بپرس