divorced

/dɪˈvɔːrs//dɪˈvɔːs/

طلاق، جدایی، (مجازا) فسخ

جمله های نمونه

1. he divorced himself from the postition taken by his colleagues
او از موضعی که همکارانش اتخاذ کرده بودند فاصله گرفت.

2. he divorced his wife
او زن خود را طلاق داد.

3. susan divorced her philandering husband
سوسن از شوهر زن بازش طلاق گرفت.

4. the divorced woman complained that she had not received any alimony
زن مطلقه شکایت کرد که خرجی دریافت نکرده است.

5. her man divorced her
شوهرش او را طلاق داد.

6. his parents are getting divorced and he is caught in between
والدینش دارند طلاق می گیرند و او آن وسط گیر کرده است.

7. They divorced with remarkably little rancour.
[ترجمه گوگل]آنها با کینه توزی بسیار کمی طلاق گرفتند
[ترجمه ترگمان]خیلی با کینه و کینه از هم طلاق گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is no longer any stigma to being divorced.
[ترجمه گوگل]دیگر هیچ انگی برای طلاق وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]دیگر ننگی برای طلاق وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Most single parents are either divorced or separated.
[ترجمه گوگل]اکثر والدین مجرد یا طلاق گرفته اند یا از هم جدا شده اند
[ترجمه ترگمان]اغلب والدین مجرد یا مطلقه یا جدا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After two years he divorced his wife for desertion.
[ترجمه گوگل]پس از دو سال به دلیل فرار از خدمت همسرش را طلاق داد
[ترجمه ترگمان]پس از دو سال همسرش را برای ترک خدمت جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. My parents divorced when I was six, and I hardly knew my father.
[ترجمه F. F] وقتی شش سالم بود پدر و مادرم طلاق گرفتند و من پدرم را به سختی به یاد می اورم
|
[ترجمه گوگل]پدر و مادرم در شش سالگی طلاق گرفتند و من به سختی پدرم را می شناختم
[ترجمه ترگمان]وقتی شش سالم بود پدر و مادرم از هم جدا شدند و من به زحمت پدرم را می شناختم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Church's canon law forbids remarriage of divorced persons.
[ترجمه گوگل]قانون کلیسا ازدواج مجدد افراد مطلقه را ممنوع می کند
[ترجمه ترگمان]قانون کلیسایی کلیسا ازدواج مجدد افراد مطلقه را ممنوع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The sudden appearance of her divorced husband caused her to run away.
[ترجمه قادر سعادتیان] ظهور ناگهانی شوهر متعلقه شوهر او باعث شد که فرار کند.
|
[ترجمه گوگل]ظاهر ناگهانی شوهر مطلقه اش باعث فرار او شد
[ترجمه ترگمان]ظهور ناگهانی شوهرش باعث شد که او فرار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They believed that art should be divorced from politics.
[ترجمه گوگل]آنها معتقد بودند که هنر باید از سیاست جدا شود
[ترجمه ترگمان]آن ها معتقد بودند که هنر باید از سیاست جدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Are you married, single, or divorced?
[ترجمه گوگل]آیا متاهل، مجرد یا طلاق گرفته اید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما متاهل، مجرد یا مطلقه هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He was divorced from his wife.
[ترجمه گوگل]از همسرش طلاق گرفته بود
[ترجمه ترگمان]از همسرش جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He is divorced, with a young son.
[ترجمه صبا] او با یک پسر جوان مطلقه است.
|
[ترجمه گوگل]او طلاق گرفته است و یک پسر جوان دارد
[ترجمه ترگمان]او با یک پسر جوان از هم جدا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. When his parents got divorced, his whole world came unglued.
[ترجمه گوگل]وقتی پدر و مادرش طلاق گرفتند، تمام دنیای او از هم جدا شد
[ترجمه ترگمان]وقتی پدر و مادرش طلاق گرفتن تمام دنیا از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• formally separated from one's spouse, no longer married

پیشنهاد کاربران

۱. {زن} مطلقه. بیوه ۲. {مرد} بیوه ۳. جدا. منفک. مجزا. بی ارتباط ۴. بی خبر. بی اطلاع
مثال:
For the divorced women
و برای زنان مطلقه و بیوه
�وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ�
مطلقه
20 years old and married? You will be divorced with two kids at 25.
طلاق گرفته، جدا شده
گذشته divorce
مطلقه
جدا شده
طلاق گرفته
حالت گذشته divorce
Stop being husband and wife
جدایی میان زوجین
طلاق
طلاق_جدایی
طلاق گرفتن, جداشدن
Married in the past but not now
جدایی
Married in the past but not now
مطلقه

مخالف ازدواج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس