division

/dɪˈvɪʒn̩//dɪˈvɪʒn̩/

معنی: تقسیم، قسمت، لشکر، دسته بندی، بخش، تفرقه، اختلاف
معانی دیگر: جداسازی، پخش، توزیع، تسهیم، حصه بری، سهم بری، اختلاف (عقیده یا نظر و غیره)، ناهم اندیشی، دیواره، پاراوان، تیغه، مرز، حدفاصل، سرحد، (بخشی از هر چیز مثلا کشور یا اداره یا رتبه و غیره) استان، شهرستان، منطقه، دایره، فرشیم، دانگ، دسته، طبقه، عضو، اندام (و غیره)، (ارتش) لشکر، (نیروی هوایی) لشکر هوایی (متشکل از دو یا چند تیپ)، (نیروی دریایی) ناوگروه (بخشی از ناوتیپ)، (به ویژه در پارلمان انگلیس) تقسیم شدن به دو یا چند دسته هنگام رای دادن، (گیاه شناسی - در برخی روش های رده بندی) شاخه (phylum هم می گویند)، (گل کاری و گل پروری) قلمه زنی، (ریاضی) تقسیم، تقسیمی

جمله های نمونه

1. division is the inverse operation of multiplication
تقسیم،عمل مقابل (واروی) ضرب است.

2. a division is larger than a regiment
لشکر از تیپ بزرگتر است.

3. a division of the ministry of justice
دایره ای از وزارت دادگستری

4. the division of a day into hours and minutes
تقسیم روز به ساعت و دقیقه

5. the division of foreign languages
(در دانشگاه) بخش زبان های خارجی

6. a tenfold division
بخش ده گانه

7. an armored division
لشگر زرهی

8. he made a division of his empire
او امپراطوری خود را بخش کرد.

9. the principle of cell division
قانون تقسیم یاخته ها

10. a curtain serving as the division between the kitchen and the living room
پرده ای به عنوان پاراوان بین آشپزخانه و اتاق نهارخوری

11. i did not like his method of division of profits
من از روش توزیع منافع توسط او خوشم نیامد.

12. as the two brothers were involved in a dispute over the division of the inheritance, they chose seyed mehdi as arbiter
چون دو برادر سر تقسیم ارث اختلاف داشتند،سید مهدی را حکم قرار دادند.

13. Which division of the company do you work in?
[ترجمه alpha] شما در کدام قسمت از شرکت کار میکنید
|
[ترجمه گوگل]در کدام بخش از شرکت کار می کنید؟
[ترجمه ترگمان]کدوم بخش از کارخونه کار می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A hedge forms the division between her land and mine.
[ترجمه گوگل]یک پرچین تقسیم بین زمین و زمین او را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]یک حصار بین زمین و زمین من شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. First Airborne Division was heavily outgunned by German forces.
[ترجمه گوگل]لشکر اول هوابرد به شدت توسط نیروهای آلمانی شکست خورد
[ترجمه ترگمان]اولین بخش هوابرد مورد استفاده نیروهای آلمانی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Sometimes there is no simple division between good and evil.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات هیچ تقسیم ساده ای بین خوب و بد وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها یک تقسیم ساده بین خوب و شیطانی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The second division flanks on the main of force.
[ترجمه گوگل]لشکر دوم در کناره های اصلی نیرو قرار دارد
[ترجمه ترگمان]جناح دوم بر پایه نیروی اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The division of Germany had served to weaken the party.
[ترجمه گوگل]تجزیه آلمان در خدمت تضعیف حزب بود
[ترجمه ترگمان]تقسیم آلمان موجب تضعیف حزب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Did the Conservatives win courtesy of the division of the opposition vote between Labour and the Liberal Democrats?
[ترجمه گوگل]آیا محافظه کاران به دلیل تقسیم آرای مخالفان بین کارگر و لیبرال دموکرات پیروز شدند؟
[ترجمه ترگمان]آیا محافظه کاران با توجه به تقسیم حق رای مخالف بین حزب کارگر و لیبرال دموکرات برنده شدند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Society is challenging the traditional sexual division of labour.
[ترجمه گوگل]جامعه تقسیم کار جنسی سنتی را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]جامعه چالش جنسیتی سنتی کار را به چالش می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقسیم (اسم)
partition, allotment, division, scissor, cleavage, dispensation, apportionment, dealing, repartition

قسمت (اسم)
detachment, section, party, leg, share, portion, sect, lot, division, dole, proportion, segment, canton, arm, chapter, department, ratio, plank, feck, parcel, percentage, compartment, snick, grist, internode, kismet, rasher, whang

لشکر (اسم)
division, army, corps

دسته بندی (اسم)
faction, division, rating, ordination, assortment, grouping, junta

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

تفرقه (اسم)
division, concision, schism, divorcement, schismatism, scissoring, sequestration, deployment

اختلاف (اسم)
friction, quarrel, cross, discord, division, variation, disagreement, difference, schism, schismatism, scissoring, variance, disparity, discrepancy, dissension, versatility, inequality, mean square deviation

تخصصی

[کامپیوتر] مقسوم علیه
[مهندسی گاز] تقسیم، قسمت، پخش
[ریاضیات] بخش
[آمار] تقسیم

انگلیسی به انگلیسی

• act of separating into parts, partitioning; basic mathematical operation in which one number is divided by another; department, faculty; group of soldiers that form a distinct tactical unit within a squadron; league, ranking, level according to difficulty
the division of something is the act of separating it into two or more different parts.
the division of something is also the sharing of it among a number of people.
division is the mathematical process of dividing one number by another.
a division is a difference or conflict between two groups of people.
a division is also one of the groups of teams which make up a football league or other sports league.
a division is also a group of military units which fight as a single unit.
a division also refers to a department in a large organization.

پیشنهاد کاربران

In the context of slang for region, “division” refers to a specific area or zone within a country that is divided for administrative purposes. The term is often used to refer to regions or districts within a larger geographical area.
...
[مشاهده متن کامل]

زبان عامیانه
"بخش ( بخشداری ) " به یک منطقه یا ناحیه خاص در یک country /شهرستان ( فرمانداری ) اطلاق می شود که برای اهداف اداری تقسیم شده است.
مثال؛
“I’m from the northern division of the country, which is known for its scenic landscapes.
In a discussion about regional development, a person might mention, “The government has invested heavily in infrastructure projects in the southern division. ”
A traveler might ask, “Which division should I visit to experience the local cuisine?”

Penal Records Division
اداره سجل کیفری
( حقوق ) تمایز
ادامه معانی longman:
۶. ( در ورزش ) لیگ یا دسته مثل لیگ برتر٬ لیک دسته اول
مثلا :
a second - division club یعنی یک باشگاه لیگ دسته دو
۷. فرآیندی که در آن اعضای پارلمان بریتانیا با تقسیم به گروه های مختلف به چیزی رای می دهند.
مرجع : longman
۱. تقسیم٬ قسمت٬ توزیع
۲. اختلاف ( عقیده٬ نظر و . . . ) ٬ تفرقه
۳. عمل تقسیم در ریاضیات
۴. بخش یا تیم کاری در یک سازمان
۵. لشگر یا بخش در ارتش و . . .
در حوزه روانشناسی APA divisions به واحدهای انجمن روانشناسی آمریکا گفته می شود
تقسیم / بخش
مثال: The company is restructuring its division of responsibilities.
شرکت در حال بازسازی تقسیم مسئولیت های خود است.
به بخشهای جداگانه تقسیم کردن
افتراق
تشتت
جزء
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : divide
✅️ اسم ( noun ) : division / divide / divider / divisiveness
✅️ صفت ( adjective ) : divisible / divided / divisional / divisive
✅️ قید ( adverb ) : dividedly / divisively
A large military unit typically composed of two or more brigades and commanded by a major general. “Div” is a shortened form of the word “division” often used in informal or slang contexts.
یک واحد نظامی بزرگ که معمولاً از دو یا چند تیپ تشکیل شده و توسط یک ژنرال فرماندهی می شود. "Div" شکل کوتاه شده کلمه "division" است که اغلب در زمینه های غیررسمی یا عامیانه استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

لَشکَر — یگانی راهکنشی که دارای تجهیزات و تسلیحات لازم برای اجرای عملیات رزمی است و بزرگ تر از تیپ یا هنگ و کوچک تر از سپاه است.
***********************************************************************************************************
مثال؛
For example, a soldier might say, “I’m stationed at Fort Hood with the 1st Armored Div. ”
In a discussion about military tactics, someone might mention, “The division launched a coordinated assault on the enemy. ”
A military enthusiast might comment, “The 82nd Airborne Div is known for its rapid deployment capabilities. ”

division
منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Division_(military)• https://fluentslang.com/slang-for-formation/
اختلاف افکنی
تفرقه افکنی
تفرقه
تقسیم
برای مثال: cell division =تقسیم سلولی
بخش، حوزه*، شاخه
division ( زیست‏شناسی - علوم جانوری )
واژه مصوب: شاخه 2
تعریف: سومین رتبۀ رسمی در رده‏بندی جانوران، پایین‏تر از سلسله و بالاتر از رده
شاخه حقوقی
قسمت یا شاخه ( شاخه حقوقی )
( حقوق ) قسمت یا شاخه ( شاخه حقوقی )
حد فاصل
افتراق - انفکاک
طبقه بندی جاندارن ( به ترتیب ) :
Domain حوزه
Kingdom فرمانرو ( سلسله )
Division دسته ( گیاهان ) . Phylum شاخه ( جانوران )
Class رده
Order راسته
Family خانواده ( تیره )
Genus جنس ( سرده ) ,
...
[مشاهده متن کامل]

Species گونه
category طبقه / categorization طبقه بندی
stratification طبقه بندی
classification دسته بندی
( دسته بندی ، رده بندی یا طبقه بندی . یکی رو بکار ببرید
زیاد وسواس نشید )

شعبه ( شعبه ای از یک سازمان بزرگ )
1. تفکیک، جداسازی
2. اختلاف
3. تقسیم
4. قسمت، بخش ( در یک سازمان یا اداره . . . )
5. ( ارتش ) لشکر
6. ( ورزش ) دسته بندی مثلا دسته یک
7. دسته بندی پارلمان ( هنگام رای دادن )
تقسیم در ریاضیات
تقسیم بندی، تجزیه
از هم گسیختگی
بخش
قسمت
دسته
لشکر

تمایز
اختلاف، نزاع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس