divisible

/dɪˈvɪzəbl̩//dɪˈvɪzəbl̩/

معنی: بخش پذیر، قابل تقسیم، قابل قسمت
معانی دیگر: بخش پذیر، قابل تقسیم

جمله های نمونه

1. He argued that all matter was infinitely divisible.
[ترجمه گوگل]او استدلال می کرد که همه ماده ها بی نهایت قابل تقسیم هستند
[ترجمه ترگمان]او استدلال می کرد که همه چیز بی نهایت آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All books are divisible into two classes: the books of the hour, and the books of all time.
[ترجمه گوگل]همه کتاب ها به دو دسته تقسیم می شوند: کتب الساعه و کتاب های همه زمان ها
[ترجمه ترگمان]همه کتاب ها به دو دسته تقسیم می شوند: کتاب های ساعت و کتاب های تمام مدت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 8 is divisible by 2 and but not by
[ترجمه گوگل]8 بر 2 بخش پذیر است اما بر 2 بخش پذیر نیست
[ترجمه ترگمان]۸ به ۲ تقسیم می شود اما نه با
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The nervous system is divisible into three parts.
[ترجمه گوگل]سیستم عصبی به سه قسمت تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]سیستم عصبی به سه قسمت تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. is divisible by 2 and but not by
[ترجمه گوگل]بر 2 بخش پذیر است و نه بر
[ترجمه ترگمان]۲ است که به ۲ تقسیم می شود اما نه با
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Plants are divisible into three main groups.
[ترجمه گوگل]گیاهان به سه گروه اصلی تقسیم می شوند
[ترجمه ترگمان]گیاهان به سه گروه اصلی تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thirteen is not divisible by any even number.
[ترجمه گوگل]سیزده بر هیچ عدد زوجی بخش پذیر نیست
[ترجمه ترگمان] سیزده \"از هیچ شماره ای\" divisible \"استفاده نمیکنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The central nervous system is divisible into the brain or cerebral ganglion, the suboesophageal ganglion and the ventral nerve-cord.
[ترجمه گوگل]سیستم عصبی مرکزی به مغز یا گانگلیون مغزی، گانگلیون زیر مری و طناب عصبی شکمی تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]دستگاه عصبی مرکزی به غده مغزی یا غده مغزی، غده عصبی suboesophageal و طناب عصبی شکمی تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Twenty-eight is divisible by seven.
[ترجمه گوگل]بیست و هشت بر هفت بخش پذیر است
[ترجمه ترگمان]بیست و هشت به هفت تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were also neatly divisible into subjects.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین به طور منظم به موضوعات تقسیم می شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین به طور منظم به سوژه ها تقسیم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Which number is not divisible by four?
[ترجمه گوگل]کدام عدد بر چهار بخش پذیر نیست؟
[ترجمه ترگمان]کدام شماره به چهار تقسیم نمی شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Twelve is divisible by four.
[ترجمه گوگل]دوازده بر چهار بخش پذیر است
[ترجمه ترگمان]دوازده به چهار تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Each part is in principle divisible into smaller disjunct parts, and successive repetition of this process produces a branching hierarchy.
[ترجمه گوگل]هر بخش در اصل به بخش های کوچکتر جدا از هم تقسیم می شود و تکرار پی در پی این فرآیند یک سلسله مراتب انشعاب ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]هر قسمت به طور کلی به بخش های ناپیوسته کوچک تر تقسیم می شود، و تکرار متوالی این فرآیند یک سلسله مراتب انشعاب ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The reason I ran was divisible in at least two parts.
[ترجمه گوگل]دلیل اینکه من دویدم حداقل به دو قسمت قابل تقسیم بود
[ترجمه ترگمان]دلیلی که من فرار کردم حداقل دو قسمت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Even hundredfold grief is divisible by love. Terri Guillemets
[ترجمه گوگل]حتی اندوه صد برابری نیز با عشق قابل تقسیم است تری گیلتز
[ترجمه ترگمان]حتی صد برابر اندوه از عشق divisible است تری Guillemets
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بخش پذیر (صفت)
partible, divisible

قابل تقسیم (صفت)
divisible

قابل قسمت (صفت)
divisible

تخصصی

[ریاضیات] بخش پذیر، تقسیم پذیر، قابل قسمت

انگلیسی به انگلیسی

• able to be divided, able to be separated
a number that is divisible by another number can be divided by that number.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : divide
✅️ اسم ( noun ) : division / divide / divider / divisiveness
✅️ صفت ( adjective ) : divisible / divided / divisional / divisive
✅️ قید ( adverb ) : dividedly / divisively
قابل توزیع

بپرس