diverting

/daɪˈvɝːtɪŋ//daɪˈvɜːtɪŋ/

سرگرم کننده، مفرح، لشت انگیز، لشت آور، تفریح امیز، منحرف کننده

جمله های نمونه

1. that book was very diverting
آن کتاب خیلی سرگرم کننده بود.

2. Environmentalists say that diverting water from the river will lower the water table and dry out wells.
[ترجمه گوگل]کارشناسان محیط زیست می گویند که انحراف آب از رودخانه باعث کاهش سطح آب و خشک شدن چاه ها می شود
[ترجمه ترگمان]متخصصان محیط زیست می گویند که منحرف کردن آب از این رودخانه میز آب را کاهش خواهد داد و چاه های خشک را خشک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was accused of diverting some of the firm's money into his own pocket.
[ترجمه گوگل]او متهم بود که مقداری از پول شرکت را به جیب خودش می‌برد
[ترجمه ترگمان]او متهم شد که مقداری از پول های شرکت را به جیب خودش اختصاص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's a marvellous game for diverting restless children on long car journeys.
[ترجمه گوگل]این یک بازی شگفت انگیز برای منحرف کردن کودکان بی قرار در سفرهای طولانی با ماشین است
[ترجمه ترگمان]بازی marvellous برای سرگرمی بچه های بی قرار در سفره ای طولانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She insists on diverting to a village close to the airport.
[ترجمه گوگل]او اصرار دارد که به روستایی نزدیک به فرودگاه تغییر مسیر دهد
[ترجمه ترگمان]او اصرار دارد که به روستایی نزدیک به فرودگاه منحرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In passing it gave much diverting information.
[ترجمه گوگل]به طور گذرا اطلاعات انحرافی زیادی به دست داد
[ترجمه ترگمان]هنگام گذشتن از آنجا اطلاعات بسیار جالبی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Farmers were illegally diverting water to save their crops.
[ترجمه گوگل]کشاورزان به طور غیرقانونی آب را برای نجات محصولات خود هدایت می کردند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان به طور غیرقانونی آب را منحرف می کردند تا محصولاتشان را نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. First, ASWs took responsibility for decisions diverting individuals from compulsory admission.
[ترجمه گوگل]اول، ASW ها مسئولیت تصمیماتی را که افراد را از پذیرش اجباری منحرف می کند، بر عهده گرفتند
[ترجمه ترگمان]اول اینکه، ASWs مسئولیت تصمیم گیری و منحرف کردن افراد از پذیرش اجباری را برعهده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is an entirely diverting and unusual book, and is full of pictures of bosoms and bums.
[ترجمه گوگل]این یک کتاب کاملاً منحرف کننده و غیرمعمول است و پر از تصاویر سینه ها و ران ها است
[ترجمه ترگمان]این کتاب یک کتاب کاملا سرگرم کننده و غیر عادی است و پر از تصاویر of و bums است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So persuasive she could consider diverting into management consultancy.
[ترجمه گوگل]آنقدر متقاعد کننده بود که او می‌توانست به سمت مشاوره مدیریت منحرف شود
[ترجمه ترگمان]با این وجود، او می توانست منحرف کردن موضوع مشاوره مدیریتی را در نظر بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By diverting purchasing power from private spenders to government, taxes free resources from private uses.
[ترجمه گوگل]با هدایت قدرت خرید از مصرف کنندگان خصوصی به دولت، مالیات منابع را از مصارف خصوصی آزاد می کند
[ترجمه ترگمان]با منحرف کردن قدرت خرید از spenders خصوصی به دولت، مالیات منابع رایگان از مصارف خصوصی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The cost of diverting mains services and public utilities can be very expensive and in certain situations virtually impossible.
[ترجمه گوگل]هزینه انحراف خدمات اصلی و خدمات عمومی می تواند بسیار گران و در شرایط خاص عملاً غیرممکن باشد
[ترجمه ترگمان]هزینه منحرف کردن خدمات برق اصلی و خدمات عمومی می تواند بسیار پرهزینه بوده و در شرایط خاص عملا غیر ممکن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We heard that he was accusing us of diverting all the water on to his field.
[ترجمه گوگل]شنیدیم که او ما را متهم می کند که همه آب را به سمت مزرعه اش هدایت کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما شنیدیم که او ما را متهم کرده بود که همه آب را از روی زمین منحرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was a witty and diverting programme.
[ترجمه گوگل]این یک برنامه شوخ و منحرف کننده بود
[ترجمه ترگمان]این یک برنامه سرگرم کننده و سرگرم کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• amusing, entertaining; distracting, redirecting, deflecting

پیشنهاد کاربران

جهت دهی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : divert
اسم ( noun ) : diversion
صفت ( adjective ) : diverting / diversionary
قید ( adverb ) : _
change the direction of something
منحرف کننده

enjoyable
pleasing
pleasant
pleasurable
delightful
entertaining
amusing
Fun

بپرس