diversion

/daɪˈvɜːrʒən//daɪˈvɜːʃn̩/

معنی: تفریح، عمل پیگم کردن، انحراف از جهتی
معانی دیگر: تغییر مسیر، تغییر جهت، واسویی، دگرسویی، انحراف، واراهی، واراهگی، (به ویژه ارتش) منحرف سازی توجه، اغفال دشمن، وانمود، سرگرمی، وسیله ی تفریح و تنوع

جمله های نمونه

1. the diversion of government funds for personal uses
واراهی (اختلاس) پول های دولت برای امور شخصی

2. for the diversion of the enemy
برای منحرف کردن توجه دشمن

3. The magician's talk created a diversion of attention.
[ترجمه گوگل]صحبت های شعبده باز باعث انحراف توجه شد
[ترجمه ترگمان]صحبت جادوگر توجهم را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. High tariffs often cause a diversion of trade from one country to another.
[ترجمه گوگل]تعرفه های بالا اغلب باعث انحراف تجارت از یک کشور به کشور دیگر می شود
[ترجمه ترگمان]تعرفه های بالا اغلب باعث انحراف تجارت از یک کشور به کشور دیگر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We made a short diversion to go and look at the castle.
[ترجمه رهاوی] سر راه یه سر رفتیم قلعه را هم دیدیم
|
[ترجمه گوگل]یک انحراف کوتاه انجام دادیم تا برویم و قلعه را نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما برای رفتن به قلعه تفریح کوتاهی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. From Poiso we make a short diversion to drive to the top of the mountain.
[ترجمه گوگل]از Poiso یک انحراف کوتاه انجام می دهیم تا به بالای کوه برسیم
[ترجمه ترگمان]از Poiso ما یک تفریح کوتاه برای رانندگی به بالای کوه انجام می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The robbers threw smoke bombs to create a diversion.
[ترجمه گوگل]سارقان برای ایجاد انحراف، بمب های دودزا پرتاب کردند
[ترجمه ترگمان]دزدان برای ایجاد اختلاف بمب هایی را پرتاب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finger painting is very messy but an excellent diversion.
[ترجمه گوگل]نقاشی با انگشت بسیار کثیف است اما یک انحراف عالی است
[ترجمه ترگمان]نقاشی انگشت بسیار شلوغ است، اما یک تفریح عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For the government, the war was a welcome diversion from the country's economic problems.
[ترجمه گوگل]برای دولت، جنگ یک انحراف خوشایند از مشکلات اقتصادی کشور بود
[ترجمه ترگمان]برای دولت، جنگ یک سرگرمی خوشایند از مشکلات اقتصادی کشور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The pilot set the aircraft up for a diversion to the nearest suitable airfield.
[ترجمه گوگل]خلبان هواپیما را برای انحراف به نزدیکترین فرودگاه مناسب تنظیم کرد
[ترجمه ترگمان]خلبان هواپیما را برای یک مسیر انحرافی به نزدیک ترین فرودگاه مناسب تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The party will make a pleasant diversion.
[ترجمه گوگل]مهمانی انحراف دلپذیری ایجاد خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] مهمونی باعث سرگرمی خوبی میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fire was started to create a diversion, allowing some prisoners to escape.
[ترجمه گوگل]آتش برای ایجاد یک انحراف شروع شد و به برخی از زندانیان اجازه فرار داد
[ترجمه ترگمان]آتش شروع به ایجاد انحراف کرد و به برخی از زندانیان اجازه فرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cinema provided a welcome diversion from camp routine.
[ترجمه گوگل]سینما باعث انحراف از روال اردو شد
[ترجمه ترگمان]این سینما از برنامه کمپ یک سرگرمی خوشایند فراهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A smoke bomb created a diversion while the robbery took place.
[ترجمه گوگل]یک بمب دودزا باعث ایجاد انحراف در هنگام سرقت شد
[ترجمه ترگمان]یه بمب دود تبدیل به یه منحرف شد در حالی که دزدی اونجا رو گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The traffic had to follow a diversion because of an accident on the main road.
[ترجمه گوگل]به دلیل تصادف در جاده اصلی، ترافیک مجبور به انحراف بود
[ترجمه ترگمان]ترافیک به دلیل حادثه ای که در جاده اصلی اتفاق افتاد، مجبور به دنبال کردن مسیر انحرافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تفریح (اسم)
amusement, break, play, paseo, walk, pastime, recreation, promenade, diversion, divertimento, jaunt

عمل پی گم کردن (اسم)
diversion

انحراف از جهتی (اسم)
diversion

تخصصی

[عمران و معماری] انحراف
[آب و خاک] آب برگردان

انگلیسی به انگلیسی

• act of turning aside or deflecting; channel which diverts water; distraction; entertainment
a diversion is something that distracts your attention and makes you think about something else.
diversion is the same as enjoyment; a formal use.
a diversion is also a special route arranged for traffic when the normal route cannot be used.
the diversion of something involves changing its course or destination, or changing the thing that it is used for.

پیشنهاد کاربران

1. تغییر مسیر . تغییر جهت 2. انحراف 3. سرگرمی. وسیله تفریح 4. موجب حواس پرتی. مایه جلب توجه 5. اقدام انحرافی. عمل انحرافی 6. ( نظامی ) عملیات انحرافی
● مسیر انحرافی وقتی مسیر اصلی بسته است
● انحراف
● پرت کردن حواس، اغفال
● تفنن، مشغولیت
diversion ( n ) ( daɪˈvərʒn ) =the act of changing the direction, e. g. a river diversion project. =sth that takes your attention away, e. g. The party will make a pleasant diversion. divert ( v ) ( dəˈvərt )
diversion
لهو یا سرگرمی که ممکن است حواس را درگیر خود کند!
ردگم کنی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : divert
اسم ( noun ) : diversion
صفت ( adjective ) : diverting / diversionary
قید ( adverb ) : _
هدایت و نشستن فوری هواپیما
1 -
Diversion is a scheme operated by the police that allows first - time offenders to take responsibility for their offending
outside the court system and avoid getting a criminal record
یک نوع مصالحه خلافکارهای عمده با پلیس، با هدف قبول کردن جرائم توسط آنان تا پلیس سابقه جرائم این افراد را به سیستم قضائی ارسال نکند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
An activity you do for entertainment
فعالیتی که برای سرگرمی انجام می شود.
Reading is a pleasant diversion.

پرداخت یکجا ( به جای پرداخت ماهیانه )
مشغولیت ( فعالیتی که باعث سرگرمی می شود )
عامل حواسپرتی یا عامل عدم تمرکز ، سرگرمی لذت بخش یا دلخوشی ، تغییر جهت یا انحراف
انحراف، عملیات انحرافی، انحراف از جهت، عدول، تفریح، سرگرمی، مشغولیت، کژ راهه
مشغول نمودن بخش اورژانس = emergency department diversions

تغییر مسیر دادن
وقتی داری فرار میکنی من جلب توجه میکنم. / منحرفشون میکنم
I'll create a diversion while you escape
[حقوق] قضا زدایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس