disuse

/ˌdɪˈsjuːs//dɪsˈjuːs/

معنی: عدم استعمال، ترک استعمال کردن، ترک کردن
معانی دیگر: کنار گذاشتن، دیگر به کار نبردن، دیگر استفاده نکردن، عدم استفاده، عاطل گذاری، متروکه، ترک استعمال چیزی را کردن

جمله های نمونه

1. a disuse of the muscles will cause their atrophy
به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آنها می شود.

2. fail into disuse
متروکه شدن،منسوخ شدن

3. The church was recently restored after decades of disuse.
[ترجمه علی] این کلیسا پس از اینکه دهه ها متروکه بود، اخیرا بازسازی شده است
|
[ترجمه گوگل]این کلیسا اخیراً پس از چندین دهه عدم استفاده بازسازی شد
[ترجمه ترگمان]این کلیسا اخیرا پس از دهه ها of مرمت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The factory fell into disuse twenty years ago.
[ترجمه گوگل]این کارخانه بیست سال پیش از کار افتاد
[ترجمه ترگمان]این کارخانه بیست سال پیش بلااستفاده مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The room smelt of disuse and mouldering books.
[ترجمه گوگل]اتاق بوی کتاب های بی استفاده و قالب گیری می داد
[ترجمه ترگمان]اتاق بوی of و پوسیده به مشام می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The building eventually fell into disuse .
[ترجمه گوگل]این ساختمان در نهایت از کار افتاد
[ترجمه ترگمان]ساختمان در نهایت بلااستفاده ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Following a period of disuse, its machinery and water wheel were removed.
[ترجمه گوگل]پس از یک دوره عدم استفاده، ماشین آلات و چرخ آب آن حذف شد
[ترجمه ترگمان]پس از یک دوره of، ماشین آلات و چرخ آب از بین رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A lot of farmland fell into disuse during the war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از زمین های کشاورزی در طول جنگ از کار افتادند
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ بسیاری از زمین های کشاورزی بلااستفاده مانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Words fall off by disuse.
[ترجمه گوگل]کلمات با عدم استفاده از بین می روند
[ترجمه ترگمان]کلمات به خاطر disuse پراکنده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Early in 1922 the tramway fell into disuse for the second and final time.
[ترجمه گوگل]در اوایل سال 1922 تراموا برای دومین و آخرین بار از کار افتاد
[ترجمه ترگمان]اوایل سال ۱۹۲۲، tramway برای دومین و آخرین بار بلااستفاده ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Through simple disuse and lack of feedback, she may stop conjuring up stories.
[ترجمه گوگل]از طریق عدم استفاده ساده و نداشتن بازخورد، او ممکن است داستان‌سازی را متوقف کند
[ترجمه ترگمان]با استفاده از disuse ساده و فقدان بازخورد، ممکن است از سرهم کردن داستان ها خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The workforce has shrunk to less than a thousand and much of the plant is in disuse.
[ترجمه گوگل]نیروی کار به کمتر از هزار نفر کاهش یافته است و بخش اعظم کارخانه در حال استفاده نیست
[ترجمه ترگمان]نیروی کار به کم تر از یک هزار نفر کاهش یافته است و بیشتر نیروگاه بلااستفاده مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The route was once much travelled but has fallen into disuse.
[ترجمه گوگل]این مسیر زمانی سفر زیادی داشت اما از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان]این جاده زمانی بسیار سفر کرده بود، اما بلااستفاده مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A new bridge was built ten years ago and the old one has fallen into disuse.
[ترجمه گوگل]ده سال پیش پل جدیدی ساخته شد و پل قدیمی از کار افتاد
[ترجمه ترگمان]یک پل جدید ده سال پیش ساخته شد و کهنه کهنه به دست فراموشی سپرده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عدم استعمال (اسم)
disuse, desuetude

ترک استعمال کردن (فعل)
disuse

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

انگلیسی به انگلیسی

• lack of use, neglect
disuse is the state of being no longer used.

پیشنهاد کاربران

disuse ( noun ) = neglect ( noun )
به معناهای: بی توجهی، غفلت، کوتاهی، کم کاری، قصور، نادیدگی، عدم کارکرد، عدم استعمال
عدم استفاده
Fallen into disuse
معطل افتادن یا ماندن.
مثال: That lands fallen into disuse
آن زمین ها معطل افتاده اند.
متروک؛ غیر قابل استفاده؛ الغا

بپرس