disturbed

/ˌdɪˈstɜːrbd//dɪˈstɜːbd/

معنی: مضطرب، اشفته، مختل، پریشان، مختل شده، ناراحت، پریشانحال
معانی دیگر: اشفته، ناراحت

جمله های نمونه

1. a disturbed personality is not always aware of the disturbance
یک شخصیت شوریده همیشه به شوریدگی خود آگاه نیست.

2. an emotionally disturbed orphan
یتیمی که دچار اختلال عاطفی است

3. her arrival disturbed the poise of the meeting
ورود او آرامش جلسه را به هم زد.

4. his coughs disturbed the train of my thought
سرفه های او رشته ی افکار مرا قطع کرد.

5. the sound of his coughing disturbed the quiet of the room
صدای سرفه ی او سکوت اتاق را بر هم زد.

6. a peaceful corner where i can read without being disturbed
گوشه ی دنجی که می توانم در آن بدون مزاحمت به قرائت بپردازم

7. His uncontrolled behavior disturbed the entire class.
[ترجمه گوگل]رفتار کنترل نشده او کل کلاس را آشفته کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار کنترل نشده او کل کلاس را به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was in a disturbed state of mind.
[ترجمه گوگل]او در یک وضعیت روحی آشفته بود
[ترجمه ترگمان]او در وضعی آشفته و آشفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was disturbed by all the people walking to and fro outside the office.
[ترجمه گوگل]همه افرادی که بیرون از دفتر به این طرف و آن طرف می رفتند ناراحت شدم
[ترجمه ترگمان]من از این که همه مردم بیرون اتاق قدم می زدند ناراحت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They were deeply disturbed by the accident.
[ترجمه گوگل]آنها به شدت از این تصادف ناراحت شدند
[ترجمه ترگمان]از تصادف خیلی ناراحت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Only the cry of seabirds disturbed the silence.
[ترجمه گوگل]فقط فریاد پرندگان دریایی سکوت را برهم زد
[ترجمه ترگمان]فقط فریاد پرندگان دریایی سکوت را برهم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He must have disturbed your privacy.
[ترجمه گوگل]حتما حریم خصوصی شما را مختل کرده است
[ترجمه ترگمان] اون باید حریم خصوصی شما رو به هم زده باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A gentle wind disturbed the surface of the water.
[ترجمه گوگل]باد ملایمی سطح آب را آشفته کرد
[ترجمه ترگمان]باد ملایمی سطح آب را به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing disturbed the silence of the night.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز سکوت شب را بر هم نمی زد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز سکوت شب را به هم نمی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I can't endure being disturbed in my work.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تحمل کنم که در کارم مزاحم شوم
[ترجمه ترگمان]نمی توانم تحمل این که مزاحم کارم شده باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She awoke early after a disturbed night.
[ترجمه گوگل]بعد از یک شب پریشان زود از خواب بیدار شد
[ترجمه ترگمان]پس از یک شب مزاحم از خواب بیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضطرب (صفت)
uneasy, confounded, agitated, fretted, disturbed, alarmed, worried, restless, care-worn, harassed, vexatious, pothered

اشفته (صفت)
upset, disturbed, disordered, berserk, messy, disheveled, frenzied, frenetic, phrenetic, turbulent, garbled, frantic, vexatious, tumultuary

مختل (صفت)
damaged, disturbed

پریشان (صفت)
disturbed, faraway, disheveled, disconsolate, heartsick, distressed, deuced, distracted, distressful

مختل شده (صفت)
disturbed, disordered

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

پریشان حال (صفت)
disturbed, distressed

تخصصی

[عمران و معماری] به هم خورده - دست خورده
[زمین شناسی] دست خورده، نمونه دست خورده در آزمایش های مکانیک خاک

انگلیسی به انگلیسی

• interrupted, bothered; worried, concerned
someone who is disturbed is extremely worried, unhappy, or mentally ill.

پیشنهاد کاربران

پریشان احوال
مختل
دست خورده
مورد مزاحمت ( قرار گرفته )
disturbed ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: آشفته
تعریف: حالت سامانه‏ای که دچار آشفتگی شده باشد
به هم ریخته. . . . مختل شده. . . . . . اشفته شده
خراب شدن
پریشان حال و آشفته
به هم ریخته
مورد جراحت قرار گرفتن
مشّوش
آزرده
مزاحمت
مخل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس