distribution

/ˌdɪstrəˈbjuːʃn̩//ˌdɪstrɪˈbjuːʃn̩/

معنی: پخش، بخش، اشاعه، توزیع، تعمیم
معانی دیگر: پراکنش، پراکندگی، توژی، حصه سازی، سهم، نصیب، دانگ، (آمار) پخش احتمال

جمله های نمونه

1. distribution law
قانون پخش پذیری،قانون پخشی

2. bimodal distribution
توزیع دو نمایی

3. population distribution
توزیع جامعه

4. random distribution
پخش بختی،توزیع تصادفی

5. skew distribution
توزیع چاوله

6. the distribution of blood vessels throught the body
پراکندگی رگ ها در تمام بدن

7. the distribution of foodstuffs among the poor
توزیع مواد خوراکی در بین مستمندان

8. even distribution
توزیع یکنواخت

9. wide distribution
گسترش گسترده،پراکندگی گسترده

10. equalizing the distribution of wealth was neither possible nor beneficial
توزیع یکسان ثروت نه عملی بود نه سودمند.

11. the disjunct distribution of king crabs
پراکندگی نامتعادل خرچنگ های بزرگ

12. the production and distribution of gasoline
فرآوری و پخش بنزین

13. the patterns of population distribution
الگوهای پراکندگی جمعیت

14. each farmer receives his yearly distribution of chemical fertilizers
هر کشاورزی سهم سالیانه ی کودشیمیایی خود را دریافت می کند.

15. in order to optimize the distribution of drugs
به منظور بهینه کردن توزیع دارو

16. Her company has signed a non-exclusive distribution agreement.
[ترجمه گوگل]شرکت او قرارداد توزیع غیر انحصاری امضا کرده است
[ترجمه ترگمان]شرکت او یک توافق نامه توزیع غیر انحصاری امضا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. IQs within the population show a normal distribution.
[ترجمه گوگل]ضریب هوشی در جامعه توزیع نرمال را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]IQs در جمعیت یک توزیع نرمال را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He tried to even out the distribution of work among his employees.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد توزیع کار را بین کارمندانش یکنواخت کند
[ترجمه ترگمان]او تلاش کرد که توزیع کار بین کارمندانش را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There are huge inequities in the distribution of research funding.
[ترجمه گوگل]نابرابری های بزرگی در توزیع بودجه تحقیقاتی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در توزیع بودجه تحقیقاتی، نابرابری های عظیمی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The company has worldwide distribution channels.
[ترجمه گوگل]این شرکت دارای کانال های توزیع در سراسر جهان است
[ترجمه ترگمان]این شرکت دارای کانال های توزیع جهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. They resisted our attempts to modernize the distribution of books.
[ترجمه گوگل]آنها در برابر تلاش های ما برای نوسازی توزیع کتاب مقاومت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها در مقابل تلاش های ما برای مدرنیزه کردن توزیع کتاب ها مقاومت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پخش (اسم)
release, prevalence, allotment, propagation, dispensation, broadcast, distribution, diffusion, dissemination, effluence

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

اشاعه (اسم)
publication, distribution, broadcasting

توزیع (اسم)
dispensation, distribution, repartition

تعمیم (اسم)
extension, distribution, generalization, popularization

تخصصی

[حسابداری] توزیع
[شیمی] توزیع، پخش، پراکنش، پراکندگی، توژى، حصه سازى
[سینما] پخش - توزیع
[عمران و معماری] توزیع - پخش - گسترش
[برق و الکترونیک] پخش، توزیع، تقسیم
[صنعت] توزیع، توزیع کردن، پخش کردن
[نساجی] توزیع - پخش
[ریاضیات] بیان تحلیلی توزیع احتمال، پخش، توزیع، پراکندگی، توزیع، تابع تعمیم یافته، انتشار
[پلیمر] توزیع
[آمار] توزیع
[آب و خاک] توزیع

انگلیسی به انگلیسی

• act of distributing or portioning something out; particular group to which something is distributed (e.g. a newspaper or magazine); allotment; systematic division of items into parts; (statistics) probability or frequency with which items are distributed into various groups
distribution is the delivering of something to several people or organizations.
the distribution of something is the sharing out of it among a particular group.

پیشنهاد کاربران

1. توزیع ، پخش. تقسیم 2. ( ریاضیات و آمار ) توزیع ۳. پراکندگی
مثال:
the distribution of charity
تقسیم صدقات
the geographical distribution of plants
پراکندگی جغرافیایی گیاهان
centers of food distribution
مراکز توزیع و پخش غذا
توزیع
مثال: The distribution of food to the refugees is ongoing.
توزیع غذا برای پناهندگان ادامه دارد.
دامنه، گستره
حقوق: تقسیم ماترک، اموال
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : distribute
اسم ( noun ) : distribution
صفت ( adjective ) : distributive / distributional
قید ( adverb ) : _
تعمیم دادن
مخابره
پخش و پلا کردن
رده بندی، گروه بندی
Sharing
distribution ( مهندسی مخابرات )
واژه مصوب: پخش 3
تعریف: فرایند ارسال اطلاعات صوتی یا تصویری|||متـ . توزیع 1|||* مصوب فرهنگستان اول
[برق]
تابلو توزیع ( تابلو توزیع جریان مستقیمDc Distribution )
Share some things
توزیع کردن
توزیع، پخش کردن
مثال••••••••••He distributed drugs
معنی مثال•••••او مواد مخدر توزیع میکرد
distribution ( noun ) = allocation ( noun )
به معناهای : تخصیص، سهمیه، سهم، توزیع، تسهیم ( سهم دهی )
نحوه ی پدید آمدن چیزی در یک منطقه ؛ معنایی که گفتم بر اساس این است که کلمه نهاد است ( Noun )
The way that something exists over a particular area
Distribution Of scores
توزیع نمرات
پراکندگی
انتشار
گسترش
توزیع
گسترش
پراکنش ( در مورد میکروارگانیزم ها )
جمعیت
The way that sth exists over a particular area
تراکم جمعیت

پخشیدگی
پراکندگی
توزیع
پخش
توزیع آماد، جدول توزیع آماد
انتشار
توزیع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس