distinct

/ˌdɪˈstɪŋkt//dɪˈstɪŋkt/

معنی: روشن، واضح، متفاوت، متمایز، مجزا
معانی دیگر: ناهمسان، ناهمگن، ناهمگون، منفرد، جدا، تک، جداگانه، مشخص، هویدا، آشکار، قابل تمیز، پیدا، بی چون و چرا، صریح، قطعی، (شعر قدیم) رنگارنگ، مزین، ممتاز

جمله های نمونه

1. a distinct possibility
امکان بدون تردید (قطعی)

2. a distinct success
موفقیت بی چون و چرا

3. as distinct from
در مقایسه با،در تمایز با،برعکس

4. a very distinct image
نقشی بسیار هویدا

5. her voice was distinct among a thousand voices
صدای او میان هزار صدا تک بود.

6. i had the distinct impression that he was going to swindle me
احساس مشخصی داشتم که می خواهد کلاه سرم بگذارد.

7. his fame has a distinct life of its own
شهرت او عمر منحصر به فرد خود را دارد.

8. sadi's style is quite distinct from that of hafez
سبک سعدی کاملا با سبک حافظ تفاوت دارد.

9. china is composed of several distinct nationalities
کشور چین از چندین ملیت متمایز تشکیل شده است.

10. society consists of a mass of discrete and distinct individuals
اجتماع عبارت است از توده ای از افراد مجزا و مشخص.

11. despite their great resemblance, these two animals are really distinct from each other
با وجود شباهت بسیار،این دو جانور واقعا از هم متمایزند.

12. Alcohol has a very distinctive smell; it's quite distinct from the smell of wine.
[ترجمه گوگل]الکل بوی بسیار متمایزی دارد کاملاً از بوی شراب متمایز است
[ترجمه ترگمان]الکل بوی خیلی مشخصی دارد؛ از بوی شراب کاملا متمایز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What had seemed impossible now seemed a distinct possibility.
[ترجمه مینا] چیزی که غیر ممکن بنظر اومده بود حالا قطعا ممکن بنظر میرسه
|
[ترجمه رئوفه] چیزی بنظر غیرممکن بود الان یک امکان قطعی شد
|
[ترجمه گوگل]آنچه غیرممکن به نظر می رسید اکنون یک امکان متمایز به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]چیزی که به نظر غیرممکن می رسید، امکان مشخصی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She showed a distinct lack of enthusiasm for the idea of becoming a mother.
[ترجمه گوگل]او عدم اشتیاق مشخصی نسبت به ایده مادر شدن نشان داد
[ترجمه ترگمان]او عدم اشتیاق خاصی را برای تبدیل شدن به یک مادر نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The process has three distinct stages.
[ترجمه گوگل]این فرآیند دارای سه مرحله مجزا است
[ترجمه ترگمان]این فرآیند سه مرحله مجزا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His voice was quiet but every word was distinct.
[ترجمه گوگل]صدایش آرام بود اما تک تک کلماتش مشخص بود
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام بود اما هر کلمه واضح بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The party split into two distinct groups.
[ترجمه گوگل]حزب به دو گروه مجزا تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]گروه به دو گروه متمایز تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

واضح (صفت)
clear, explicit, plain, vivid, open-and-shut, obvious, well-known, lucid, clean-cut, distinct, crystalline, kenspeckle, graphic, luculent, overt, palpable, perspicuous, self-explaining, self-explanatory, transpicuous

متفاوت (صفت)
different, other, distinct

متمایز (صفت)
different, distinguished, preferable, distinct

مجزا (صفت)
separate, discrete, distinct, disjointed, divided, segregated, knockdown

تخصصی

[نساجی] متمایز - قابل تشخیص
[ریاضیات] متمایز، ناهمانند، مجزا، متفاوت

انگلیسی به انگلیسی

• clear, plain; different; separate
if one thing is distinct from another, there is an important difference between them.
you use as distinct from to indicate exactly which thing you mean by contrasting it with something else.
if something is distinct, you can hear or see it clearly.
you can use distinct to emphasize that something is great enough in amount or degree to be noticeable or important.

پیشنهاد کاربران

متمایز، مختلف
مثال: The two concepts are quite distinct from each other.
دو مفهوم کاملاً متمایز از یکدیگر هستند.
متفاوت از / تفاوت داشتن با
واضح
متمایز
مشهود
distinct ( adj ) ( dɪˈstɪŋkt ) =clearly different or of a different kind, e. g. There was a distinct smell of gas. Being tall gave him a distinct advantage. distinctly, distinctness, distinction
distinct
Different and stand out
در مبحث پایگاه های داده به رکوردهایی میگویند که� یکتا� و ممنحصر به فرد� باشند. رکورد های تکراری نمایش داده نشوند
غیر تکراری
منحصر به فرد
distinct: واضح ، روشن
distinction:وجه تمایز
distinctive: متمایز کردن
distinct: مشخص
distinct style: سبک مشخص
restrict: محدود کردن
district: ناحیه
distinct: متمایز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : distinguish
✅️ اسم ( noun ) : distinction / distinctness
✅️ صفت ( adjective ) : distinct / distinctive / distinguishable / distinguished
✅️ قید ( adverb ) : distinctly / distinctively
در بعضی جاها �گوناگون� هم میتونه ترجمه بشه
غیر از
بارز
/فعل/ فرق گذاشتن
distinct ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: جدا
تعریف: ویژگی گیاهی که قطعات همسان آن از هم فاصله دارند
1. Segmenting the business into three distinct entities should make it more attractive to buyers.
تقسیم بندی کسب و کار به سه نهاد مجزا باید جذابیت بیشتری برای خریداران ایجاد کند.
2. While I'm chewing away on this bread I noticed a distinct crunchiness that's not usually expected with breadsticks.
...
[مشاهده متن کامل]

در حالی که مشغول جویدن این نان هستم ، متوجه تردی مشخصی شدم که معمولاً در مورد نانوا انتظار نمی رود.
3. It's interesting that there are two very distinct schools of thought on how milk should be frothed.
جالب است که دو مقوله فکری کاملاً مجزا در مورد نحوه کف سازی شیر وجود دارد.
4. Is that not what is what is happening, as distinct from what is being said to happen?
آیا آنچه اتفاق می افتد همان چیزی نیست که متفاوت از آنچه گفته می شود اتفاق می افتد؟
5. a sentiment distinct and independent.
یک احساس متمایز و مستقل است.
6. How far have its actions, as distinct from its example, contributed to that end?
اقدامات آن ، جدا از مثال خود ، تا چه حد در این هدف نقش داشته است؟
Distinct ( adj ) = مجزا، متمایز، مشخص، متفاوت، جدا، جداگانه
مترادف: Distinct ( adj ) = definite ( adj )
متضاد: ( adj ) distinct ( adj ) ≠ indistinct
distinct species = گونه های متمایز
distinct cleavage = رخ مشخص
distinct element method = روش المان مجزا
distinct solution = راه حل متفاوت
معانی دیگر>>>> روشن، واضح ، شمرده، ناهمگن، ناهمسان

۱. واضح و مشخص
۲. مجزا و ناهمسان
adjective
[more distinct; most distinct]
1 :
different in a way that you can see, hear, smell, feel, etc. : noticeably different
◀️There are three distinct categories/classes/groups/types
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ ( The two plants are quite distinct ( from one another
◀️Each herb has its own distinct flavor
◀️The phrase has three distinct meanings
◀️The class focuses on U. S. English, as distinct from British English. [=the class focuses on U. S. English and not on British English]
2 :
easy to see, hear, smell, feel, etc.
◀️He speaks with a distinct [=noticeable] Southern accent.
◀️There was the distinct smell of something burning.
◀️The outline became less and less distinct as the light faded.
3 :
strong and definite
◀️A flight cancellation is a distinct [=real] possibility.
◀️We had the distinct impression that they were lying.
OTHER FORMS :
■Distinctly
( ADVERB )
◀️Each island has a distinctly different character.
◀️I distinctly told you not to call me.
◀️[a distinctly American phenomenon [=something that happens only in America
■ Distinctness
( Noun ) / ( Noncount )
◀️distinctness of form

ضایع و تابلو
توجه برانگیز
palpable
prominent
striking
noticeable
برجسته
1 ) متفاوت
2 ) روشن و واضح و مشخص
متمایز
Clearly differences
تابلو
لباسش تابلوعه
منحصر به فرد
مجزا
غیرتکراری برای مقادیر ویژه ماتریسها.
Thier teacher has a distinct voice

متمایز. مجزا
شیوه ی مشخّص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس