distance oneself

پیشنهاد کاربران

**: To limit engagement or association with someone or something, often to avoid being involved or associated with it.
** محدود کردن تعامل یا ارتباط با کسی یا چیزی، اغلب برای جلوگیری از درگیر شدن یا مرتبط شدن با آن.
...
[مشاهده متن کامل]

### کاربرد در جمله؛
** After the scandal, he decided to distance himself from the company.
** پس از رسوایی، او تصمیم گرفت از شرکت فاصله بگیرد
### مترادف ها؛
** Disengage, detach, separate.
### متضادها؛
** Engage, associate, connect.
### مثال؛
1. She distanced herself from the negative influences in her life.
2. The politician tried to distance himself from the controversial remarks.
1. او خود را از تأثیرات منفی در زندگی اش دور کرد.
2. سیاستمدار سعی کرد خود را از اظهارات جنجالی دور کند.

بپرس