distaff

/ˈdɪstæf//ˈdɪstɑːf/

معنی: زن، نفوذزنان، دشکی
معانی دیگر: فرموک (چوبی که پنبه یا پشم را دور آن پیچیده و توسط دوک از آن ریسمان می گیرند)، کارهای زنانه، امور نسوان، (قدیمی) زن، زنان، مونث، مادینه، مادرانه، مادری، التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند، مج نفوذزنان

جمله های نمونه

1. on the distaff side
از طرف مادر،از سوی مادر

2. Made curious, she took the distaff in her hand and began to draw out the thread.
[ترجمه گوگل]کنجکاو شد، چوب دستی را گرفت و شروع به کشیدن نخ کرد
[ترجمه ترگمان]کنجکاو شد، distaff را در دست گرفت و شروع به بیرون کشیدن نخ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The distaff whirled, twisting the threads.
[ترجمه گوگل]دیستاف می چرخید و نخ ها را می پیچاند
[ترجمه ترگمان]The چرخ می زد و نخ را می چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Out of it she drew a little distaff, much as we would draw out a pair of knitting needles.
[ترجمه گوگل]از آن، او کمی رد پا کشید، همان‌طور که ما یک جفت سوزن بافندگی بیرون می‌کشیدیم
[ترجمه ترگمان]از آن به بعد a کوچکی بیرون کشید که ما یک جفت سوزن بافندگی از آن بیرون کشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is my uncle on the distaff side.
[ترجمه گوگل]او عموی من در سمت دیستاف است
[ترجمه ترگمان]عموی من در the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Betushka had no distaff, so she wound the flax around her head. Then she took the little basket and went romping and singing behind the goats to the birch wood.
[ترجمه گوگل]بتوشکا هیچ عارضه ای نداشت، بنابراین کتان را دور سرش پیچید سپس زنبیل کوچک را گرفت و پشت بزها به چوب توس غرولند و آواز خواند
[ترجمه ترگمان]Betushka distaff نداشت بنابراین پارچه کتان را دور سرش می پیچید سپس سبد کوچک را برداشت و با سر و صدا از پشت بزها به چوب غان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The worker is pushing the distaff.
[ترجمه گوگل]کارگر در حال هل دادن دیستاف است
[ترجمه ترگمان]کارگر the را هل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There were different about their attitudes toward distaff, but what they searched were harmonious relationship between men and women and human beauty future.
[ترجمه گوگل]در مورد نگرش آنها نسبت به افراد متفاوت بود، اما آنچه آنها جستجو کردند، رابطه هماهنگ بین زن و مرد و آینده زیبایی انسان بود
[ترجمه ترگمان]در مورد نگرش آن ها نسبت به distaff متفاوت بود، اما آنچه آن ها جستجو می کردند رابطه هماهنگ بین مردان و زنان و آینده زیبایی انسانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This eighteenth-century fascination with funerary exactitude was not limited to the distaff side of society.
[ترجمه گوگل]این شیفتگی قرن هجدهم به دقت مراسم تشییع جنازه محدود به جنبه های ناسازگار جامعه نبود
[ترجمه ترگمان]این شیفتگی قرن هجدهم با دقتی بی پایان به جنبه distaff جامعه محدود نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The wool was wound on a long stick called a distaff.
[ترجمه گوگل]پشم را روی چوب بلندی به نام دیستاف می پیچیدند
[ترجمه ترگمان]پشم روی چوب بلندی بود که به نام distaff بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is associated with a bridge, a subterranean aqueduct and a magic distaff, one of the symbols of Athene.
[ترجمه گوگل]او با یک پل، یک قنات و یک دیستاف جادویی، یکی از نمادهای آتن مرتبط است
[ترجمه ترگمان]او با پلی، یک آبراهه subterranean و یک distaff جادویی مرتبط است که یکی از نمادهای of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She adjusted the loose threads in one hand and held the distaff in the other.
[ترجمه گوگل]نخ های شل را در یک دست تنظیم کرد و در دست دیگر آن را نگه داشت
[ترجمه ترگمان]نخ های شل را در یک دست تنظیم کرد و distaff را در دست دیگر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now retired the art teacher as was is painting flat out full time whilst the other runs the distaff side.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر معلم هنر بازنشسته است، همانطور که بود، به طور تمام وقت نقاشی می کند، در حالی که دیگری در سمت دیستاف اجرا می شود
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، معلم هنر به همان اندازه که در حال نقاشی کردن دراز مدت است در حالی که طرف دیگر طرف distaff را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زن (اسم)
female, wife, carline, woman, distaff

نفوذ زنان (اسم)
distaff

دشکی (اسم)
distaff

انگلیسی به انگلیسی

• part of a spinning wheel that holds the wool, spindle

پیشنهاد کاربران

بپرس