dissonant

/ˈdɪsənənt//ˈdɪsənənt/

معنی: ناهنجار، نا موزون، ناجور، بداهنگ
معانی دیگر: ناساز، ناهم ساز، متنافر، ناهماهنگ، ناهمگن، ناسازگار، انکرالاصوات

جمله های نمونه

1. the dissonant sounds of an old piano
صداهای ناهماهنگ پیانوی کهنه

2. the leader of the party tried to reconcile the dissonant fractions in the party
رهبر حزب کوشید که فراکسیون های ناسازگار حزب را آشتی دهد.

3. These chords with augmented fourths are both strongly dissonant and can add considerably to the variety of harmonic colour available.
[ترجمه گوگل]این آکوردها با یک چهارم تقویت شده هر دو به شدت ناهماهنگ هستند و می توانند به طور قابل توجهی به تنوع رنگ هارمونیک موجود اضافه کنند
[ترجمه ترگمان]این chords با چهارم تقویت شده به شدت dissonant هستند و می توانند به طور قابل توجهی به تنوع رنگ هارمونیک در دسترس اضافه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These dissonant days the best a player can hope for as an inspirational backdrop to his talent is an off-pitch dirge.
[ترجمه گوگل]در این روزهای ناهماهنگ، بهترین چیزی که یک بازیکن می تواند به عنوان پس زمینه الهام بخش استعدادش امیدوار باشد، یک فحش خارج از زمین است
[ترجمه ترگمان]این دو روز بهترین بازیکن می تواند به عنوان یک پس زمینه الهام بخش برای استعداد خود آرزوی موفقیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dissonances are most acute when the dissonant voices are close together.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی ها زمانی حادتر می شوند که صداهای ناهنجار نزدیک به هم باشند
[ترجمه ترگمان]زمانی که صداهای dissonant به هم نزدیک می شوند، dissonances شدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A lot of harsh, dissonant music has been composed in the last 40 years.
[ترجمه گوگل]در 40 سال گذشته موسیقی های خشن و ناهماهنگ زیادی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]بیش از ۴۰ سال است که موسیقی تند و خشن ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His voice is drowned by the dissonant scream of a siren outside.
[ترجمه گوگل]صدایش با فریاد ناهنجار آژیر بیرون غرق می شود
[ترجمه ترگمان]صدایش با صدای dissonant a در بیرون خفه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The students were less fond of inharmonic chords like [dissonant chord].
[ترجمه گوگل]دانش آموزان کمتر به آکوردهای ناهارمونیک مانند [آکورد ناهماهنگ] علاقه داشتند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به chords inharmonic مانند [ dissonant علاقه کمتری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Where did the dissonant forms and language upon earth come from?
[ترجمه گوگل]اشکال و زبان ناهماهنگ روی زمین از کجا آمده است؟
[ترجمه ترگمان]از کجا این forms و زبان upon از کجا امده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A Parker tenor solo begins by skulking menacingly around the regular line of a blues solo before exploding into dissonant space.
[ترجمه گوگل]یک تک‌نوازی تنور پارکر، قبل از منفجر شدن در فضای ناهنجار، با جمجمه‌کردن تهدیدآمیز در اطراف خط معمولی تک‌نوازی بلوز آغاز می‌شود
[ترجمه ترگمان]\"پارکر\" که پس از منفجر شدن در فضای regular، با تهدید تهدید آمیز آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The first two and the last of these are socially dissonant and their practice is illegal.
[ترجمه گوگل]دو مورد اول و آخری از نظر اجتماعی ناسازگار بوده و عمل آنها غیرقانونی است
[ترجمه ترگمان]دو و آخرین آن ها اجتماعی هستند و عمل آن ها غیر قانونی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The effect is still good, but harmonically more obscure and dissonant.
[ترجمه گوگل]اثر هنوز خوب است، اما از نظر هماهنگی مبهم تر و ناهماهنگ تر است
[ترجمه ترگمان]این اثر هنوز خوب است، اما harmonically و dissonant است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And resolution has a musical overtone that I like as well: the progression of a dissonant chord to a consonant one.
[ترجمه گوگل]و رزولوشن یک رنگ موسیقایی دارد که من هم آن را دوست دارم: پیشروی یک آکورد ناهماهنگ به یک همخوان
[ترجمه ترگمان]و قطعنامه ای موسیقی musical دارد که من آن را دوست دارم: پیشرفت یک آهنگ dissonant به یک آهنگ موزون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Death and decay is the result of an inherently dissonant biology.
[ترجمه گوگل]مرگ و زوال نتیجه یک زیست شناسی ذاتا ناهماهنگ است
[ترجمه ترگمان]مرگ و تباهی ناشی از زیست شناسی ذاتا dissonant است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناهنجار (صفت)
abnormal, malformed, raucous, dissonant, rough, maladaptive, abnormous, coarse, incult, maladroit, backhand, lumpy, unkempt, scruffy, cacophonous, gruff, incondite, inelegant, uncouth, surly

نا موزون (صفت)
discordant, dissonant, atonal, tuneless, inharmonic, toneless

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

بداهنگ (صفت)
dissonant

انگلیسی به انگلیسی

• discordant, inharmonious; inconsistent

پیشنهاد کاربران

ناموزون. ناهماهنگ. ناجور. ناهنجار
مثال:
the leader of the party tried to reconcile the dissonant fractions in the party.
رهبر حزب تلاش کرد بخش های ناهماهنگ در حزب را آشتی بدهد.
( of sounds or musical notes ) sounding strange or unpleasant
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : dissonance
✅️ صفت ( adjective ) : dissonant
✅️ قید ( adverb ) : dissonantly

بپرس