1. their marriage was characterized by dissonance and constant quarreling
ویژگی ازدواج آنها ناسازگاری و جنگ و دعوای دایم بود.
2. The result, again, was a recognition of cognitive dissonance between internal stakeholder groups.
[ترجمه گوگل]نتیجه، دوباره، تشخیص ناهماهنگی شناختی بین گروههای ذینفع داخلی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه دوباره، به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی بین گروهه ای سهامداران داخلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]نتیجه دوباره، به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی بین گروهه ای سهامداران داخلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Defenders have advanced to a state of cognitive dissonance, an awareness that beliefs conflict with evidence.
[ترجمه گوگل]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیشرفت کرده اند، آگاهی از اینکه باورها با شواهد در تضاد هستند
[ترجمه ترگمان]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیش رفته اند، یک آگاهی که تعارض با شواهد را درگیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیش رفته اند، یک آگاهی که تعارض با شواهد را درگیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Of course, the recognition of cognitive dissonance still does not solve the problem.
[ترجمه گوگل]البته بازشناسی ناهماهنگی شناختی مشکل را حل نمی کند
[ترجمه ترگمان]البته به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی هنوز مساله را حل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]البته به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی هنوز مساله را حل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. to produce a dissonance.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد ناهماهنگی
[ترجمه ترگمان]که ناهماهنگی ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]که ناهماهنگی ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Meanwhile, the cognitive dissonance of the experience should shock any uniformitarian in the audience fully awake.
[ترجمه گوگل]در همین حال، ناهماهنگی شناختی تجربه باید هر یکنواخت گرا را در مخاطب کاملاً بیدار شوکه کند
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ناهماهنگی شناختی این تجربه باید هر گونه uniformitarian را در شنوندگان به طور کامل بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ناهماهنگی شناختی این تجربه باید هر گونه uniformitarian را در شنوندگان به طور کامل بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Dissonance is most powerful in a generally consonant context - hence the need to be extremely cautious in its use.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی در یک زمینه به طور کلی همخوان بسیار قوی است - از این رو باید در استفاده از آن بسیار محتاط بود
[ترجمه ترگمان]Dissonance در یک محیط هماهنگ بسیار قدرتمند است - از این رو لازم است که در استفاده از آن بسیار محتاط باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Dissonance در یک محیط هماهنگ بسیار قدرتمند است - از این رو لازم است که در استفاده از آن بسیار محتاط باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The resolution of one dissonance is often the preparation for another dissonance.
[ترجمه گوگل]حل یک ناهماهنگی اغلب آماده سازی برای ناهماهنگی دیگر است
[ترجمه ترگمان]راه حل یک ناهماهنگی اغلب آماده سازی برای ناهماهنگی دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]راه حل یک ناهماهنگی اغلب آماده سازی برای ناهماهنگی دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Cognitive dissonance – discomfort – occurs when we take actions that are incongruent with this mental image.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی شناختی - ناراحتی - زمانی رخ می دهد که ما اقداماتی را انجام دهیم که با این تصویر ذهنی ناسازگار باشد
[ترجمه ترگمان]ناهماهنگی شناختی - ناراحتی - زمانی رخ می دهد که ما اقداماتی را انجام می دهیم که با این تصویر ذهنی سازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ناهماهنگی شناختی - ناراحتی - زمانی رخ می دهد که ما اقداماتی را انجام می دهیم که با این تصویر ذهنی سازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Dissonance among the three partners doomed the project.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی بین سه شریک این پروژه را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]Dissonance در میان این سه شریک این پروژه را محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]Dissonance در میان این سه شریک این پروژه را محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It is in that process of reducing dissonance that the self-justification accelerator is throttled up.
[ترجمه گوگل]در آن فرآیند کاهش ناهماهنگی است که شتاب دهنده خود توجیهی متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]در این فرآیند کاهش ناهماهنگی وجود دارد که شتاب ده justification کننده خود را خفه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]در این فرآیند کاهش ناهماهنگی وجود دارد که شتاب ده justification کننده خود را خفه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Cognitive dissonance is also applied to a perceived incongruity between a person's attitudes and his behaviour.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی شناختی همچنین به ناهماهنگی ادراک شده بین نگرش های یک فرد و رفتار او اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]ناهماهنگی شناختی همچنین برای یک ناهماهنگی درک شده بین نگرش های فرد و رفتار او اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]ناهماهنگی شناختی همچنین برای یک ناهماهنگی درک شده بین نگرش های فرد و رفتار او اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Alas the false gods did not put their dissonance into sports; instead a full out war developed between the false gods.
[ترجمه گوگل]افسوس که خدایان دروغین ناهماهنگی خود را در ورزش قرار ندادند در عوض یک جنگ تمام عیار بین خدایان دروغین شکل گرفت
[ترجمه ترگمان]دریغا که خدایان دروغین ناهماهنگی خود را به ورزش not؛ به جای آن، جنگی تمام عیار میان خدایان دروغین آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]دریغا که خدایان دروغین ناهماهنگی خود را به ورزش not؛ به جای آن، جنگی تمام عیار میان خدایان دروغین آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Both transfigure a region in whose joyful chords dissonance as well as the terrible image of world fade delightfully away.
[ترجمه گوگل]هر دو منطقه ای را تغییر می دهند که در آکوردهای شادی آور آن ناهماهنگی و همچنین تصویر وحشتناک جهان به طرز لذت بخشی محو می شود
[ترجمه ترگمان]هر دو یک منطقه را تغییر شکل می دهند که chords joyful را ناهماهنگی می سازند و تصویر وحشتناک جهان به نحو خوشی محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]هر دو یک منطقه را تغییر شکل می دهند که chords joyful را ناهماهنگی می سازند و تصویر وحشتناک جهان به نحو خوشی محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. To lead up to and soften ( a dissonance or its impact ) by means of preparation.
[ترجمه گوگل]منجر به ایجاد و نرم شدن (ناهماهنگی یا تأثیر آن) از طریق آماده سازی
[ترجمه ترگمان]برای بالا بردن و نرم کردن (یک ناهماهنگی یا تاثیر آن)به وسیله آماده سازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]برای بالا بردن و نرم کردن (یک ناهماهنگی یا تاثیر آن)به وسیله آماده سازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید