dissonance

/ˈdɪsənəns//ˈdɪsənəns/

معنی: نا هنجاری، ناجوری
معانی دیگر: ناهمگنی، اختلاف، ناسازگاری، (موسیقی) ناهم خوانی، ناسازی، ناهمسازی، تنافر، ناموزونی (در مقابل: consonance)، اختلاط اصوات و اهنگ های ناموزون

جمله های نمونه

1. their marriage was characterized by dissonance and constant quarreling
ویژگی ازدواج آنها ناسازگاری و جنگ و دعوای دایم بود.

2. The result, again, was a recognition of cognitive dissonance between internal stakeholder groups.
[ترجمه گوگل]نتیجه، دوباره، تشخیص ناهماهنگی شناختی بین گروه‌های ذینفع داخلی بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه دوباره، به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی بین گروهه ای سهامداران داخلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Defenders have advanced to a state of cognitive dissonance, an awareness that beliefs conflict with evidence.
[ترجمه گوگل]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیشرفت کرده اند، آگاهی از اینکه باورها با شواهد در تضاد هستند
[ترجمه ترگمان]مدافعان به حالت ناهماهنگی شناختی پیش رفته اند، یک آگاهی که تعارض با شواهد را درگیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Of course, the recognition of cognitive dissonance still does not solve the problem.
[ترجمه گوگل]البته بازشناسی ناهماهنگی شناختی مشکل را حل نمی کند
[ترجمه ترگمان]البته به رسمیت شناختن ناهماهنگی شناختی هنوز مساله را حل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. to produce a dissonance.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد ناهماهنگی
[ترجمه ترگمان]که ناهماهنگی ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Meanwhile, the cognitive dissonance of the experience should shock any uniformitarian in the audience fully awake.
[ترجمه گوگل]در همین حال، ناهماهنگی شناختی تجربه باید هر یکنواخت گرا را در مخاطب کاملاً بیدار شوکه کند
[ترجمه ترگمان]در عین حال، ناهماهنگی شناختی این تجربه باید هر گونه uniformitarian را در شنوندگان به طور کامل بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dissonance is most powerful in a generally consonant context - hence the need to be extremely cautious in its use.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی در یک زمینه به طور کلی همخوان بسیار قوی است - از این رو باید در استفاده از آن بسیار محتاط بود
[ترجمه ترگمان]Dissonance در یک محیط هماهنگ بسیار قدرتمند است - از این رو لازم است که در استفاده از آن بسیار محتاط باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The resolution of one dissonance is often the preparation for another dissonance.
[ترجمه گوگل]حل یک ناهماهنگی اغلب آماده سازی برای ناهماهنگی دیگر است
[ترجمه ترگمان]راه حل یک ناهماهنگی اغلب آماده سازی برای ناهماهنگی دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Cognitive dissonance – discomfort – occurs when we take actions that are incongruent with this mental image.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی شناختی - ناراحتی - زمانی رخ می دهد که ما اقداماتی را انجام دهیم که با این تصویر ذهنی ناسازگار باشد
[ترجمه ترگمان]ناهماهنگی شناختی - ناراحتی - زمانی رخ می دهد که ما اقداماتی را انجام می دهیم که با این تصویر ذهنی سازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dissonance among the three partners doomed the project.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی بین سه شریک این پروژه را محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]Dissonance در میان این سه شریک این پروژه را محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is in that process of reducing dissonance that the self-justification accelerator is throttled up.
[ترجمه گوگل]در آن فرآیند کاهش ناهماهنگی است که شتاب دهنده خود توجیهی متوقف می شود
[ترجمه ترگمان]در این فرآیند کاهش ناهماهنگی وجود دارد که شتاب ده justification کننده خود را خفه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cognitive dissonance is also applied to a perceived incongruity between a person's attitudes and his behaviour.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی شناختی همچنین به ناهماهنگی ادراک شده بین نگرش های یک فرد و رفتار او اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]ناهماهنگی شناختی همچنین برای یک ناهماهنگی درک شده بین نگرش های فرد و رفتار او اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Alas the false gods did not put their dissonance into sports; instead a full out war developed between the false gods.
[ترجمه گوگل]افسوس که خدایان دروغین ناهماهنگی خود را در ورزش قرار ندادند در عوض یک جنگ تمام عیار بین خدایان دروغین شکل گرفت
[ترجمه ترگمان]دریغا که خدایان دروغین ناهماهنگی خود را به ورزش not؛ به جای آن، جنگی تمام عیار میان خدایان دروغین آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Both transfigure a region in whose joyful chords dissonance as well as the terrible image of world fade delightfully away.
[ترجمه گوگل]هر دو منطقه ای را تغییر می دهند که در آکوردهای شادی آور آن ناهماهنگی و همچنین تصویر وحشتناک جهان به طرز لذت بخشی محو می شود
[ترجمه ترگمان]هر دو یک منطقه را تغییر شکل می دهند که chords joyful را ناهماهنگی می سازند و تصویر وحشتناک جهان به نحو خوشی محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To lead up to and soften ( a dissonance or its impact ) by means of preparation.
[ترجمه گوگل]منجر به ایجاد و نرم شدن (ناهماهنگی یا تأثیر آن) از طریق آماده سازی
[ترجمه ترگمان]برای بالا بردن و نرم کردن (یک ناهماهنگی یا تاثیر آن)به وسیله آماده سازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناهنجاری (اسم)
abnormalcy, dissonance, crudity, harshness, inelegance, malformation, ill-being

ناجوری (اسم)
dissonance, inconvenience, contrariness, inconsistency, incoherence, inconsistence, unlikelihood, discordance, disparity, heterogeny, incommodity, inconsonance, xenogenesis

تخصصی

[برق و الکترونیک] بد آهنگی ترکیب آزار دهنده ی صدای هماهنگها هنگامی که نتهای موسیقی خاصی همزمان نواخته می شوند.

انگلیسی به انگلیسی

• discord, cacophony; difference, inconsistency
dissonance is a lack of agreement or harmony between things; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A lack of harmony or discord 🎶
🔍 مترادف: Discord, conflict
✅ مثال: The dissonance in their opinions created tension in the group
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : dissonance
✅️ صفت ( adjective ) : dissonant
✅️ قید ( adverb ) : dissonantly
[موسیقی] فاصله ی نامطبوع؛
در موسیقی و علم هارمونی ( تلفیق چند نت هم زمان برای ایجاد جلوه ای خاص در ملودی ) معادل فارسی رایج و مصوب ( و نه الزاماً درست ) برای دیسونانس �نامطبوع� است و نه �ناملایمت� [معادل پیش نهادی �محمد�]. در آکوردبندی، فواصلی برای دو یا چند نت وجود دارد که موسیقی دانان کلاسیک آن را �دیسونانت� می پنداشتند با این همه از این فواصل برای حرکت به سوی آکوردهای کنسونات استفاده می شد. با توجه به مفهوم این واژه در زبان های اوروپایی، رواج معادل �نامطبوع� در فارسی برای این واژه در موسیقی بسیار نارسا است.
...
[مشاهده متن کامل]

dissonance ( موسیقی )
واژه مصوب: ناملایمت
تعریف: احساس ناپایداری و ناخوشایند ناشی از شنیدنِ دو یا چند صدا
ناسازگاری
ناهنجاری
تناقض
ناهماهنگی
ناهم آوایی
a combination of sounds or musical notes that are not pleasant when heard together:
ناهمسازی - ناموزونی ( noun )
تناقض
ناهمسانی
ضد و نقیض
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس