dissolving


معمارى : انحلال

جمله های نمونه

1. ice cream dissolving in the sun
بستنی که در آفتاب در حال آب شدن است

2. The King issued a proclamation dissolving Parliament.
[ترجمه گوگل]پادشاه با صدور بیانیه ای پارلمان را منحل کرد
[ترجمه ترگمان]پادشاه اعلامیه ای صادر کرد که انحلال پارلمنت را منحل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A few clouds formed briefly before dissolving again.
[ترجمه گوگل]چند ابر برای مدت کوتاهی قبل از حل شدن دوباره تشکیل شدند
[ترجمه ترگمان]چند ابر قبل از انحلال دوباره شکل گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Paraffin has the property of dissolving grease.
[ترجمه گوگل]پارافین خاصیت حل کنندگی چربی را دارد
[ترجمه ترگمان] Paraffin اموال رو از دست داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Like me, like us, who are dissolving into the whirling water too.
[ترجمه گوگل]مثل من، مثل ما که در آب چرخان هم حل می شویم
[ترجمه ترگمان]مثل من، مثل ما که در آب گرداب فرو می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The internet, he argues, is dissolving the economic glue that holds traditional companies together.
[ترجمه گوگل]او استدلال می کند که اینترنت در حال از بین بردن چسب اقتصادی است که شرکت های سنتی را کنار هم نگه می دارد
[ترجمه ترگمان]وی استدلال می کند که اینترنت در حال انحلال یک چسبی اقتصادی است که شرکت های سنتی را در کنار هم نگه می دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The brittle wafer dissolving against the roofs of their mouths was their promise of life in a world beyond Holy Hill.
[ترجمه گوگل]ویفر شکننده ای که روی سقف دهانشان حل می شد، نوید زندگی آنها در دنیایی فراتر از تپه مقدس بود
[ترجمه ترگمان]لوح نازک و شکننده که بر سقف دهانشان بسته شده بود، قول زندگی در دنیایی فراتر از فراز تپه مقدس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some argue that downsizing is dissolving the glue that has traditionally held companies together, and without which they may never flourish.
[ترجمه گوگل]برخی استدلال می‌کنند که کوچک‌سازی به معنای از بین بردن چسبی است که به‌طور سنتی شرکت‌ها را در کنار هم نگه داشته است و بدون آن ممکن است هرگز شکوفا نشوند
[ترجمه ترگمان]برخی استدلال می کنند که کاهش اندازه the است که به طور سنتی با هم شرکت می کنند و بدون آن هرگز شکوفا نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. During my ascent, the spotlight expands, dissolving into a soft glow that eventually engulfs the entire stage.
[ترجمه گوگل]در طول صعود من، نورافکن منبسط می‌شود و به درخششی ملایم تبدیل می‌شود که در نهایت تمام صحنه را فرا می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]در طول صعود من، نور افکن ها گسترش می یابد و به نور ملایمی تبدیل می شود که در نهایت کل صحنه را پوشش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Water is capable of dissolving carbon dioxide; the composition of the atmosphere would therefore change considerably.
[ترجمه گوگل]آب قادر به حل دی اکسید کربن است بنابراین ترکیب جو به طور قابل توجهی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]آب قادر به انحلال دی اکسید کربن است؛ بنابراین ترکیب اتمسفر به طور قابل توجهی تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I imagined it all dissolving in a white heat, or swept away in an enormous wind.
[ترجمه گوگل]تصور می‌کردم که همه آن‌ها در یک گرمای سفید حل می‌شوند، یا در یک باد شدید از بین می‌روند
[ترجمه ترگمان]تصور کردم که همه چیز در یک گرمای سفید از بین می رود، یا در یک باد عظیم ناپدید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That's a shame, for within its dissolving form there still lurks a Lancia flame of surprising intensity.
[ترجمه گوگل]این مایه شرمساری است، زیرا در شکل در حال انحلال آن هنوز شعله لانچیا با شدت شگفت انگیزی در کمین است
[ترجمه ترگمان]این شرم آور است، چرا که درون آن شکل غیرقابل انحلال آن، شعله Lancia از شدت حیرت آوری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They droned about, surrounded by the black, dissolving snorts of high explosive.
[ترجمه گوگل]آنها با خرخرهای سیاه و در حال حل شدن مواد منفجره قوی احاطه شده بودند
[ترجمه ترگمان]هر دو دور هم جمع می شدند، در محاصره سیاه و پر از مواد منفجره منفجر می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The empire was dissolving like a morning mist.
[ترجمه گوگل]امپراتوری مانند مه صبحگاهی در حال فروپاشی بود
[ترجمه ترگمان]امپراتوری مانند مه صبحگاهی محو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I can feel myself dissolving where the jellyfish stings me.
[ترجمه گوگل]در جایی که چتر دریایی مرا نیش می زند احساس می کنم در حال حل شدن هستم
[ترجمه ترگمان]می توانم احساس کنم که در جایی که ستاره دریایی مرا می سوزاند، از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[شیمی] انحلال، گشوده شدن
[عمران و معماری] انحلال
[زمین شناسی] انحلال
[نساجی] حل کردن - انحلال

انگلیسی به انگلیسی

• dissipating; changing into a liquid, melting; separating into parts, disintegrating

پیشنهاد کاربران

حلال ، حل کننده
مثال:
Dissolving a blood clot
حل کننده لخته خون

بپرس