dissolute

/ˈdɪsəluːt//ˈdɪsəluːt/

معنی: بد اخلاق، فاسد، هرزه، فاجر، فاسد الاخلاق، از روی هرزگی
معانی دیگر: بی بندوبار، اهل فسق و فجور، عیاش

جمله های نمونه

1. a dissolute and foulmouthed man
مرد هرزه و بد دهان

2. His dissolute life is inconsistent with his puritan upbringing.
[ترجمه گوگل]زندگی منفصل او با تربیت پاکدامنانه اش ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]زندگی dissolute با تربیت puritan منافات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He led a dissolute life, drinking and womanising till his death.
[ترجمه گوگل]او تا زمان مرگش به مشروب خواری و زن ستیزی ادامه داد
[ترجمه ترگمان]او زندگی dissolute و drinking و womanising را تا حد مرگ رهبری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Youth, our dissolute time passage.
[ترجمه گوگل]جوانی، گذر زمان نابسامان ما
[ترجمه ترگمان]جوانی، دوران dissolute ما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His dissolute life is inconsistent with his Puritan upbringing.
[ترجمه گوگل]زندگی منفصل او با تربیت پیوریتنی اش ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]زندگی dissolute با تربیت Puritan ناسازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Sadie returns to Seattle from a dissolute road journey.
[ترجمه گوگل]سعدی از یک سفر جاده ای ناامید به سیاتل باز می گردد
[ترجمه ترگمان]سیدی از سفر dissolute به سیاتل برمیگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fortunately, Nelson has written enough songs about dissolute living that the alternative crew can feel comfortable singing them.
[ترجمه گوگل]خوشبختانه، نلسون به اندازه کافی آهنگ در مورد زندگی از هم پاشیده نوشته است که خدمه جایگزین می توانند با خواندن آنها احساس راحتی کنند
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه، نلسون آهنگ های کافی درباره زندگی dissolute نوشت که افراد جایگزین می توانند احساس راحتی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We ignore the down-at-heel and dissolute as we heartlessly window-shop the boulevards they stumble down.
[ترجمه گوگل]ما در حالی که با بی‌رحمی از بلوارهایی که آنها پایین می‌آیند، ویترین می‌فروشیم، بی‌حوصلگی را نادیده می‌گیریم
[ترجمه ترگمان]ما از پایین - به پایین و dissolute عبور می کنیم و در حالی که we را در boulevards می بینیم، سکندری می خورند و به پایین می لغزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yes, he had heard about him and his dissolute bad life; also vague tumours about the old scandal.
[ترجمه گوگل]بله، او در مورد او و زندگی بد ناامیدش شنیده بود همچنین تومورهای مبهم در مورد رسوایی قدیمی
[ترجمه ترگمان]بله، او راجع به او و زندگی dissolute و tumours مبهم درباره این رسوایی قدیمی شنیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jie was extremely tyrannical and dissolute.
[ترجمه گوگل]جی به شدت ظالم و منسوخ بود
[ترجمه ترگمان]jie بسیار مستبد و dissolute بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have also heard that he leads a dissolute lifestyle, that is probably a nasty rumor.
[ترجمه گوگل]من همچنین شنیده ام که او یک سبک زندگی منفجرانه را دنبال می کند، که احتمالاً یک شایعه زننده است
[ترجمه ترگمان]من همچنین شنیده ام که او یک سبک زندگی dissolute را هدایت می کند، که احتمالا یک شایعه بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But certainly the dissolute incoherence of Rome was an invitation to people to have a go.
[ترجمه گوگل]اما مطمئناً ناهماهنگی ناپیوسته رم دعوتی بود از مردم برای رفتن
[ترجمه ترگمان]اما بی شک the و incoherence روم دعوتی برای مردم بود که بتوانند بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He led a dissolute life after he made a lot of money in business.
[ترجمه گوگل]او پس از اینکه پول زیادی در تجارت به دست آورد، زندگی نامناسبی داشت
[ترجمه ترگمان]او پس از آنکه پول زیادی در تجارت به دست آورد، زندگی بی بندوباری حاصل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I like to a dissolute woman.
[ترجمه گوگل]من به یک زن ناامید علاقه دارم
[ترجمه ترگمان]من از زن dissolute خوشم می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A company which is dissolute due to a merger or division shall apply for cancellation of registration.
[ترجمه گوگل]شرکتی که به دلیل ادغام یا انحلال منحل می شود، درخواست ابطال ثبت می کند
[ترجمه ترگمان]شرکتی که به خاطر ادغام یا تقسیم کار می کند، باید برای لغو ثبت نام درخواست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد اخلاق (صفت)
bad, vile, acid, moody, impatient, reprobate, orgiastic, immoral, ill-humored, licentious, dissolute, rabid, pettish, ill-humoured, ill-natured, uncurbed

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

هرزه (صفت)
perverse, bawdy, ribald, reprobate, immoral, loose, licentious, lewd, dissolute, harlot, lascivious, lubricious, libertine, profligate, sordid, rakish, scabrous, sloven, prurient, salacious, rakehelly, sluttish

فاجر (صفت)
dissolute, rakish

فاسد الاخلاق (صفت)
immoral, dissolute, harlot, depraved, profligate

از روی هرزگی (صفت)
dissolute

انگلیسی به انگلیسی

• debauched, depraved, wanton, corrupt, licentious
a dissolute person does not care about morals and lives in a way that is considered to be wicked.

پیشنهاد کاربران

۱. غیر اخلاقی. فاسد. هرزه. بی بند و بار ۲. عیاش. الواط. خوشگذران
مثال:
Indeed you are a dissolute lot.
براستی شما قومی فاسد و بی بند و بار هستید.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissolve
✅️ اسم ( noun ) : dissolution / dissolvent / dissolubility / dissoluteness
✅️ صفت ( adjective ) : dissoluble / dissolvable / dissolute
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ قید ( adverb ) : dissolutely
❗️دوستان دقت کنید که تمامی این کلمات از یک ریشه هستند اما در معنا کاملا باهم فرق می کنند
برای استفاده صحیح، لطفا معنای همه لغات را سرچ کنید

🔴 ( of a person ) living in a way that other people strongly disapprove of
◀️ He led a dissolute life, drinking, and womanizing till his death
🔴 showing a lack of good character and morals; immoral:
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a dissolute life
adjective
🔴 ( of a person or a way of life ) overindulging in sensual pleasures
◀️"unfortunately, his heir was feckless and dissolute"
🔰 SIMILAR :
dissipated / debauched / decadent / intemperate / profligate
abandoned / self - indulgent / rakish/ louche / licentious
promiscuous / lecherous / libertine / wanton / lustful
libidinous / lewd / unchaste / loose / wild / unrestrained
fast - living / depraved / degenerate / corrupt / sinful
immoral / impure / drunken
🔰 OPPOSITE :
ascetic

بپرس