dissociation

/dɪˌsoʊsɪˈeɪʃn̩//dɪˌsəʊsɪˈeɪʃn̩/

معنی: جدایی، تجزیه، تفکیک، گسستگی، افتراق
معانی دیگر: واپاشی، ناهمبستگی، ناوابستگی، ترک مراوده، قطع رابطه، جدایش، (شیمی) شکند

جمله های نمونه

1. The slow kinetics of antigen-antibody dissociation, unfortunately, precludes using antibodies in reversible sensors for continuous monitoring.
[ترجمه گوگل]متأسفانه سینتیک آهسته تفکیک آنتی ژن-آنتی بادی مانع استفاده از آنتی بادی در حسگرهای برگشت پذیر برای نظارت مستمر می شود
[ترجمه ترگمان]سینتیک آرام تجزیه آنتی بادی - آنتی بادی، متاسفانه با استفاده از آنتی بادی در سنسورهای قابل بازگشت برای پایش مداوم مانع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dissociation of initiation from propagation probably accounts for abortive spikes such as those observed in HeLa cells responding to low doses of histamine.
[ترجمه گوگل]جداسازی شروع از تکثیر احتمالاً به دلیل سنبله های سقط مانند آنهایی است که در سلول های HeLa در پاسخ به دوزهای پایین هیستامین مشاهده می شود
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد شروع به انتشار از انتشار احتمالا برای spikes abortive مثل آن هایی که در سلول های HeLa واکنش می دهند و به دوزهای پایین هیستامین واکنش نشان می دهند، حساب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Nevertheless the association or dissociation of the lead isotope signatures for ancient glasses contributes to the overall technological picture for them.
[ترجمه گوگل]با این وجود، ارتباط یا تفکیک امضاهای ایزوتوپ سرب برای عینک های باستانی به تصویر کلی تکنولوژیکی آنها کمک می کند
[ترجمه ترگمان]با این وجود، ارتباط یا تجزیه و تحلیل ویژگی های ایزوتوپ برای لیوان های قدیمی، به تصویر تکنولوژیکی کلی برای آن ها کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Both kinds of imbalances lead to withdrawal or dissociation from the context.
[ترجمه گوگل]هر دو نوع عدم تعادل منجر به کناره گیری یا جدا شدن از زمینه می شود
[ترجمه ترگمان]هر دو نوع عدم تعادل منجر به کناره گیری یا تجزیه از متن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These often show a dissociation between the stem of a lexical item and its affix.
[ترجمه گوگل]اینها اغلب تفکیک بین ریشه یک آیتم واژگانی و پسوند آن را نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]این ها اغلب تجزیه بین ریشه یک آیتم واژگانی و وند آن را نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Right axis shows the ratio of dissociation constants for a mutant and wild-type receptor.
[ترجمه گوگل]محور سمت راست نسبت ثابت های تفکیک را برای یک گیرنده جهش یافته و نوع وحشی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]محور راست نسبت ثابت جداسازی را برای یک receptor نوع جهش یافته و نوع wild نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Water can be lost through dissociation by solar uv radiation and the subsequent loss of hydrogen to space from the exosphere.
[ترجمه گوگل]آب را می توان از طریق تفکیک توسط تابش UV خورشیدی و متعاقب آن از دست دادن هیدروژن به فضا از اگزوسفر از دست داد
[ترجمه ترگمان]اب را می توان از طریق تجزیه تابش اشعه خورشید و از دست دادن هیدروژن به فضا از the از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In addition these dissociation profiles appear to demonstrate that the enhanced DNase I cleavage disappears more slowly than the actual footprint.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، به نظر می‌رسد این پروفایل‌های تفکیک نشان می‌دهند که برش DNase I آهسته‌تر از ردپای واقعی ناپدید می‌شود
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، به نظر می رسد که این پروفایل های تجزیه نشان می دهند که شکاف افزایش یافته، به کندی بیشتر از جای پای واقعی ناپدید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. However, in - source collision - induced dissociation ( CID ) seemed unable to be completely avoided by altering cone voltage.
[ترجمه گوگل]با این حال، به نظر می‌رسد که جداسازی ناشی از برخورد در منبع (CID) نمی‌تواند با تغییر ولتاژ مخروطی کاملاً اجتناب شود
[ترجمه ترگمان]با این حال، به نظر می رسد که تجزیه و تحلیل ایجاد شده در منبع نمی تواند به طور کامل با تغییر ولتاژ مخروط اجتناب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Objective: The process dissociation procedure (PDF) was applied to investigate the dissociation between explicit memory and implicit memory, and mood congruency memory in people with depression.
[ترجمه گوگل]هدف: از روش تفکیک فرآیند (PDF) برای بررسی تفکیک بین حافظه آشکار و حافظه ضمنی و حافظه همخوانی خلقی در افراد مبتلا به افسردگی استفاده شد
[ترجمه ترگمان]هدف: فرآیند تجزیه فرآیند (PDF)برای بررسی تجزیه بین حافظه صریح و حافظه ضمنی و حافظه congruency در افراد مبتلا به افسردگی اعمال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A relatively considerable amount of dissociation and purification of the mucor racemosus crude extract are conducted using silica-gel column.
[ترجمه گوگل]مقدار نسبتاً قابل توجهی از تفکیک و خالص سازی عصاره خام موکور راسموزوس با استفاده از ستون سیلیکاژل انجام می شود
[ترجمه ترگمان]مقدار نسبتا قابل توجهی تجزیه و خالص سازی عصاره خام mucor racemosus با استفاده از ستون سیلیکا - ژل انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Summary of Background Data. Historically, occipitocervical dissociation injuries have a high rate of associated neurologic deficit with a relatively high incidence of mortality.
[ترجمه گوگل]خلاصه داده های پس زمینه از نظر تاریخی، صدمات تفکیک اکسیپیتوسرویکس دارای میزان بالایی از نقص عصبی همراه با بروز نسبتاً بالایی از مرگ و میر است
[ترجمه ترگمان]خلاصه داده های پس زمینه از لحاظ تاریخی، آسیب dissociation occipitocervical دارای نرخ بالایی از کمبود neurologic مرتبط با میزان بالای مرگ و میر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective:To find a simple and economical method of dissociation of L-bacteria through blood agar cultivation.
[ترجمه گوگل]هدف: یافتن یک روش ساده و اقتصادی برای تفکیک باکتری L از طریق کشت خون آگار
[ترجمه ترگمان]هدف: یافتن یک روش ساده و اقتصادی تجزیه باکتری از طریق کشت آگار خون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We study the dissociation channel and mechanism of anisole in the experiment using the time of flight mass spectrometer with the interaction of laser.
[ترجمه گوگل]ما کانال تفکیک و مکانیسم آنیزول را در آزمایش با استفاده از زمان طیف‌سنج جرمی پرواز با برهمکنش لیزر مطالعه می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]ما به بررسی کانال تجزیه و مکانیزم آنیزول با استفاده از زمان طیف سنجی جرمی پرواز با تعامل لیزری می پردازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدایی (اسم)
abscission, separation, divorce, segregation, breakaway, rupture, dissociation, gulf, schism, divorcement, schismatism, disjunction, disunion, seclusion, sequestrum, severance

تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

تفکیک (اسم)
detachment, disconnection, separation, segregation, dissociation, breakdown, differentiation, breaking, separatism, disjunction, severance

گسستگی (اسم)
disconnection, rupture, dissociation

افتراق (اسم)
segregation, dissociation

تخصصی

[شیمی] تفکیک
[زمین شناسی] تفکیک، تجزیه، حالت تجزیه، جداسازی
[نساجی] تجزیه مولکولی - تجزیه یونی
[ریاضیات] تفکیک، گسستگی، جدا سازی، شکند
[پلیمر] تفکیک

انگلیسی به انگلیسی

• cutting off, breaking off an association or connection

پیشنهاد کاربران

تفرق
جدایِش
تجزیه، تفکیک، گسستگی، جدایی، جدا سازی، قطع ارتباط
انفکاک. . . در هیپنوتیزم
تجزیه ملکولی ( chemistry )
گسستگی ( روانشناسی )
dissociation ( شیمی )
واژه مصوب: تفکیک
تعریف: جدا شدن اجزای یک مولکول به طور خودبه‏خود یا براثر تابش
گسست
( روانشناسی )

بپرس