dissocial

/dɪˈsoʊʃəl//dɪˈsəʊʃəl/

معنی: غیر اجتماعی، نامناسب برای معاشرت، غیر معاشر
معانی دیگر: رجوع شود به: unsocial

جمله های نمونه

1. Dissocial to behavior, shrink back, the chronic schizophrenia with dim affection has urge the action with active drive.
[ترجمه گوگل]رفتار غیراجتماعی، کوچک شدن، اسکیزوفرنی مزمن همراه با محبت کم‌رنگ، اصرار به عمل با انگیزه فعال دارد
[ترجمه ترگمان]واکنش به رفتار، عقب نشینی کردن، شیزوفرنی مزمن با محبت کم، این عمل را با محرک فعال تحریک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Apart from these, watching TV will make us dissocial .
[ترجمه گوگل]جدای از اینها، تماشای تلویزیون ما را از هم جدا می کند
[ترجمه ترگمان]به غیر از این ها، تماشای تلویزیون ما را گیج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Is psychology shut oneself, dissocial, empty, blue, extreme, abased how to do?
[ترجمه گوگل]آیا روانشناسی بسته به خود، غیراجتماعی، خالی، آبی، افراطی، بر اساس چگونگی انجام دادن است؟
[ترجمه ترگمان]آیا روانشناسی نفس می کشد، تهی، تهی، آبی، افراطی، و abased چگونه می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. More general performance is dissocial, obstinate, right all round the person lacks credit, have hostility even.
[ترجمه گوگل]عملکرد عمومی تر، غیراجتماعی، لجباز، درست در همه جا فرد فاقد اعتبار است، حتی خصومت دارد
[ترجمه ترگمان]عملکرد کلی تر dissocial، obstinate، حق تمام افرادی است که فاقد اعتبار هستند، بلکه دشمنی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Does the person that does appearance to make dissocial go an original joy?
[ترجمه گوگل]آیا فردی که ظاهر را برای ایجاد ناهماهنگی انجام می دهد، به یک شادی اصلی تبدیل می شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا کسی که ظاهر می شود برای تبدیل dissocial به یک شادی اصلی ظاهر می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Apart from these, watching TV will make us dissocial . I think that we'd better take part in some outdoor activities instead of watching TV.
[ترجمه گوگل]جدای از اینها، تماشای تلویزیون ما را از هم جدا می کند من فکر می کنم که بهتر است به جای تماشای تلویزیون در برخی فعالیت های بیرون از خانه شرکت کنیم
[ترجمه ترگمان]به غیر از این ها، تماشای تلویزیون ما را گیج می کند فکر می کنم بهتر است به جای تماشای تلویزیون، در برخی فعالیت های بیرونی شرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To dissocial and slack patient, should supervise and urge its attend simple recreational and sports activities, avoid lie in bed all day.
[ترجمه گوگل]برای بیمار غیراجتماعی و سستی، باید تحت نظارت و ترغیب او به انجام فعالیت های تفریحی و ورزشی ساده، از دراز کشیدن در رختخواب در تمام طول روز خودداری شود
[ترجمه ترگمان]برای بیمار کردن و سست کردن بیمار باید بر فعالیت های تفریحی و فعالیت های ورزشی ساده نظارت کرده و تمام روز از خوابیدن اجتناب کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The dissocial man lowers his head with superiority to the love!
[ترجمه گوگل]مرد غیر اجتماعی با برتری نسبت به عشق سرش را پایین می اندازد!
[ترجمه ترگمان]مرد dissocial سرش را با برتری نسبت به عشق پایین می آورد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Is psychology shut oneself, dissocial, empty, blue, extreme, self-abased how to do?
[ترجمه گوگل]آیا روانشناسی در خود بسته است، غیراجتماعی، خالی، آبی، افراطی، خودبسنده چگونه باید انجام داد؟
[ترجمه ترگمان]آیا روانشناسی نفس می کشد، dissocial، تهی، آبی، افراطی، خود - abased چگونه باید انجام دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Excessive and depressive. Dissocial or does spirit break down can you bring about the suicide?
[ترجمه گوگل]افراطی و افسرده غیراجتماعی یا آیا روح از بین می رود آیا می توانید خودکشی کنید؟
[ترجمه ترگمان]بیش از حد و افسرده کننده آیا شما می توانید خودکشی کنید یا خودکشی کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The patient is right now verbal sterility, dissocial and indrawn, social function is damaged badly, form a kind special " gawkish " condition.
[ترجمه گوگل]بیمار در حال حاضر عقیمی کلامی، غیراجتماعی و گرفتار شده است، عملکرد اجتماعی به شدت آسیب دیده است، یک حالت خاص "گاوکیش" را تشکیل می دهد
[ترجمه ترگمان]بیمار در حال حاضر sterility شفاهی، dissocial و indrawn است، عملکرد اجتماعی به شدت آسیب می بیند، یک وضعیت \"gawkish\" خاص را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Long-term insomnia, have phonism, photism, behavior is dissocial, do not wish to communicate with anybody. Is this the early days symptom that spirit breaks up?
[ترجمه گوگل]بی خوابی درازمدت، آواز گویی، فوتیسم، رفتار غیراجتماعی است، نمی خواهید با کسی ارتباط برقرار کنید آیا این اولین نشانه ای است که روح از هم می پاشد؟
[ترجمه ترگمان]بی خوابی طولانی مدت، have، photism، رفتار dissocial است، دوست ندارید با کسی ارتباط برقرار کنید آیا این همان روزه ای اولیه است که روح می شکند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Eloquence bad, do not understand the meaning that how conveys oneself, often be misunderstood by others dissocial and arrogant.
[ترجمه گوگل]فصاحت بد، معنی را درک نمی کند که چگونه خود را منتقل می کند، اغلب توسط دیگران غیراجتماعی و مغرور سوء تفاهم می شود
[ترجمه ترگمان]بسیار بد، معنی آن را درک نکنید که چگونه خود را منتقل می کنند و اغلب توسط دیگران dissocial و متکبر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In my high school age, I would blush when talking to girls for my very introverted and dissocial character.
[ترجمه گوگل]در دوران دبیرستان، به خاطر شخصیت بسیار درونگرا و غیراجتماعی ام، هنگام صحبت با دختران سرخ می شدم
[ترجمه ترگمان]در دوران دبیرستان من، وقتی با دختران بسیار درون گرا و شخصیت dissocial صحبت می کردم، سرخ می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر اجتماعی (صفت)
asocial, unsociable, unsocial, dissocial, dissociable

نامناسب برای معاشرت (صفت)
dissocial

غیر معاشر (صفت)
sullen, dissocial

انگلیسی به انگلیسی

• unsocial

پیشنهاد کاربران

بپرس