dissidence

/ˈdɪsədəns//ˈdɪsɪdəns/

معنی: مخالفت، عدم توافق، اختلاف رای، عدم تشابه
معانی دیگر: اختلاف عقیده، دگراندیشی، خلاف اندیشی، عدم توافق (عقیدتی)

جمله های نمونه

1. they arrested people for political dissidence
آنان اشخاص را به واسطه مخالفت سیاسی توقیف می کردند.

2. Thus was violence established as the corollary of dissidence.
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب خشونت به عنوان نتیجه مخالفت تثبیت شد
[ترجمه ترگمان]بدین گونه، خشونت به عنوان نتیجه استنباط dissidence بنیان نهاده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Dissidence registration either is a system of removing the public credibility registration or a regulation of cautioning the risks to the third person.
[ترجمه گوگل]ثبت نارضایتی یا سیستمی است برای حذف ثبت اعتبار عمومی یا مقرراتی برای هشدار خطرات به شخص ثالث
[ترجمه ترگمان]ثبت dissidence یا یک سیستم حذف اعتبار عمومی یا مقررات هشدار دادن به ریسک های فرد سوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dissidence registration is a very important system of real right law.
[ترجمه گوگل]ثبت اختلاف یک سیستم بسیار مهم حقوق واقعی است
[ترجمه ترگمان]ثبت dissidence یک سیستم بسیار مهم در حقوق واقعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If there is any dissidence please contact us and we will delete it immediately.
[ترجمه گوگل]اگر مخالفتی وجود دارد، لطفاً با ما تماس بگیرید و ما فوراً آن را حذف خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر any وجود داشته باشد لطفا با ما تماس بگیرید و فورا آن را حذف خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. How was the structural limit broken through dissidence of existing political rationality?It's a worthwhile question in this case.
[ترجمه گوگل]چگونه از طریق مخالفت با عقلانیت سیاسی موجود، محدودیت ساختاری شکسته شد؟ در این مورد سؤال ارزشمندی است
[ترجمه ترگمان]چگونه محدوده ساختاری از طریق dissidence عقلانیت سیاسی موجود شکسته شد؟ در این مورد یک سوال ارزشمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If there is any dissidence please contact me and i will delete it immediately . thank you .
[ترجمه گوگل]اگر مخالفتی وجود دارد، لطفاً با من تماس بگیرید و من فوراً آن را حذف خواهم کرد متشکرم
[ترجمه ترگمان]اگر مشکلی وجود داشته باشد لطفا با من تماس بگیرید و من فورا آن را پاک خواهم کرد ممنون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Or they could be outside insiders who were plugged into the shadow structures of dissidence.
[ترجمه گوگل]یا می‌توانند خودی‌های بیرونی باشند که در ساختارهای سایه مخالفان غرق شده‌اند
[ترجمه ترگمان]یا آن ها ممکن است خارج از insiders باشند که به ساختارهای سایه ای of متصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A man demonised for centuries in British culture has become an icon of dissidence and defiance.
[ترجمه گوگل]مردی که قرن ها در فرهنگ بریتانیایی شیطانی شده بود به نمادی از مخالفت و سرپیچی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]مردی که قرن ها در فرهنگ بریتانیا زندگی می کند به نماد of و مبارزه طلبی تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. At last, the article discusses the characteristics of the dissidence and points it is a relief entities closely connected to the execution procedure.
[ترجمه گوگل]در نهایت، این مقاله ویژگی‌های مخالف را مورد بحث قرار می‌دهد و به آن اشاره می‌کند که نهادهای امدادی است که ارتباط نزدیکی با رویه اعدام دارند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، این مقاله ویژگی های of و نقاط را مورد بحث قرار می دهد و یک نهاد کمکی است که ارتباط نزدیکی با رویه اجرا دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The critical mass of Russian society has always been conservative, forcing radical reformers into frustration and dissidence .
[ترجمه گوگل]توده انتقادی جامعه روسیه همیشه محافظه کار بوده و اصلاح طلبان رادیکال را به سرخوردگی و مخالفت وادار کرده است
[ترجمه ترگمان]توده بحرانی جامعه روسیه همواره محافظه کار بوده است و اصلاح طلبان رادیکال را به ناامیدی و dissidence کشانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Second, we should build up the redress execution on process which contains the execution dissidence and reconsideration.
[ترجمه گوگل]دوم، ما باید اجرای جبران خسارت را بر روی فرآیندی بسازیم که شامل مخالفت و بررسی مجدد اعدام است
[ترجمه ترگمان]دوم، ما باید اجرای جبران را بر روی فرایندی که شامل the اجرا و تجدید نظر است، بسازیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the totalitarian state, there is no room for dissidence: the dissident is the source of "disorder, " and must be imprisoned, tortured, or killed.
[ترجمه گوگل]در دولت توتالیتر، جایی برای مخالفت وجود ندارد: دگراندیش منشأ "بی نظمی" است و باید زندانی، شکنجه یا کشته شود
[ترجمه ترگمان]در ایالت totalitarian، جایی برای dissidence وجود ندارد: مخالف منبع \"اختلال\" است و باید زندانی، شکنجه یا کشته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Thirdly, return to the real nature of outer party dissidence system, and synchronously build up the debtor dissidence law and distributive dissidence participation law.
[ترجمه گوگل]ثالثاً، بازگشت به ماهیت واقعی سیستم مخالفت حزبی بیرونی، و به طور همزمان قانون جدایی بدهکار و قانون مشارکت در مخالفت توزیعی را ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]سوم اینکه، بازگشت به ماهیت واقعی سیستم بیرونی party و بصورت همزمان قانون dissidence بدهکار و قانون مشارکت dissidence توزیعی را می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالفت (اسم)
resistance, gainsay, objection, contrast, antagonism, contrariness, defiance, opposition, disagreement, disaccord, repugnance, contradiction, contrariety, nonconformity, dissidence

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

اختلاف رای (اسم)
dissidence

عدم تشابه (اسم)
dissimilation, dissimilitude, dissidence

انگلیسی به انگلیسی

• dissent, disagreement, opposition

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissent
✅️ اسم ( noun ) : dissent / dissenter / dissension / dissentient / dissident / dissidence
✅️ صفت ( adjective ) : dissenting / dissentient / dissident
✅️ قید ( adverb ) : _
اعتراض به سیاست رسمی، مخالفت

بپرس