disservice

/ˌdɪsˈsɜːrvəs//dɪsˈsɜːvɪs/

معنی: ازار، صدمه، زیان، بدی، بدخدمتی
معانی دیگر: آسیب، لطمه، کار زیان بخش

جمله های نمونه

1. he did his country a great disservice by spying for the enemy
او با جاسوسی برای دشمن به کشور خود آسیب فراوانی وارد کرد.

2. The technician has done a serious disservice to his company by disclosing the kerneled secrets about its main products to other companies.
[ترجمه گوگل]این تکنسین با افشای اسرار هسته ای محصولات اصلی آن به شرکت های دیگر، آسیب جدی به شرکت خود وارد کرده است
[ترجمه ترگمان]تکنسین، با فاش کردن اسرار kerneled در مورد محصولات اصلی خود به شرکت های دیگر، به شرکت وی ضرری جدی وارد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The fans have done the game a great disservice.
[ترجمه گوگل]هواداران به این بازی ضرر بزرگی کردند
[ترجمه ترگمان]هواداران ضربه بزرگی به این بازی وارد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has done a great disservice to her cause by suggesting that violence is justifiable.
[ترجمه گوگل]او با بیان اینکه خشونت قابل توجیه است، به آرمان خود صدمه بزرگی زده است
[ترجمه ترگمان]او با اشاره به این که خشونت قابل توجیه است، ضرر بزرگی به او وارد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She did her cause great disservice by concealing the truth.
[ترجمه گوگل]او با پنهان كردن حقيقت، به او صدمه بزرگي زد
[ترجمه ترگمان]به خاطر پنهان کردن حقیقت، باعث ناراحتی او شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This violence will do a grave disservice to their cause.
[ترجمه گوگل]این خشونت به آرمان آنها آسیب جدی خواهد زد
[ترجمه ترگمان]این خشونت لطمه بزرگی به cause خواهد زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The minister's comments do teachers a great disservice.
[ترجمه گوگل]اظهارات وزیر آسیب بزرگی به معلمان وارد می کند
[ترجمه ترگمان]نظرات وزیر لطمه بزرگی به معلمان وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many perform a great disservice to their members by failing to represent their interests independently and fairly.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنها با ناتوانی در نمایندگی مستقل و منصفانه منافع خود، به اعضای خود آسیب بزرگی وارد می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری با شکست دادن نماینده منافع خود به طور مستقل و عادلانه به اعضای خود ضربه بزرگی وارد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Well, it does them a great disservice.
[ترجمه گوگل]خوب، این به آنها ضرر بزرگی می کند
[ترجمه ترگمان] خب، این باعث disservice میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Critics point to the disservice to the public of allowing the self-interest of organizations to determine welfare outcomes.
[ترجمه گوگل]منتقدان به بی‌خدمتی به عموم اشاره می‌کنند که اجازه می‌دهند منافع شخصی سازمان‌ها نتایج رفاهی را تعیین کند
[ترجمه ترگمان]منتقدان به ضرر مردم برای اجازه دادن به منافع سازمان ها برای تعیین پیامدهای رفاه اشاره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In this case, the term does a great disservice to horses.
[ترجمه گوگل]در این مورد، این اصطلاح ضرر بزرگی به اسب ها می کند
[ترجمه ترگمان]در این حالت، این واژه ضرر بزرگی به اسب ها می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This kind of jiggery-pokery does them a disservice.
[ترجمه گوگل]این نوع جیگری پوکری به آنها ضرر می رساند
[ترجمه ترگمان] این نوع \"jiggery\" - ه باعث disservice میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Am I really doing him a disservice if I leave it as one big C: drive?
[ترجمه گوگل]آیا اگر آن را به عنوان یک C: drive بزرگ بگذارم واقعاً به او بدی می کنم؟
[ترجمه ترگمان]آیا واقعا این کار را به ضرر خودم انجام می دهم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such uninformed views do the industry a disservice.
[ترجمه گوگل]چنین دیدگاه های ناآگاهانه ای به صنعت ضرر می رساند
[ترجمه ترگمان]این نظریات uninformed باعث لطمه به صنعت می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

صدمه (اسم)
indemnity, hurt, shock, harm, maim, concussion, injury, disservice, displeasure, scathe

زیان (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, ill, harm, wash out, drawback, disadvantage, disservice, detriment, incommodity, forfeit, scathe

بدی (اسم)
evil, illness, vice, disservice, ill-being

بدخدمتی (اسم)
disservice

انگلیسی به انگلیسی

• harmful or injurious act, bad turn
if you do someone a disservice, you do something that harms them; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بی انصافی
صدمه, آسیب, زیان
کم لطفی ؟؟؟
بی مهری
unkindness
Disfavor
Ill turn
Injustice
It's a disservice to true art

بپرس