dissenting

/ˌdɪˈsentɪŋ//dɪˈsentɪŋ/

معنی: مخالف
معانی دیگر: nonconformist : مخالف، معاند

جمله های نمونه

1. dissenting opinions
عقاید متناقض

2. he was tried for dissenting from the church of england
به خاطر روی گردانی از کلیسای انگلیس محاکمه شد.

3. Dissenting voices at the newspaper are very rare.
[ترجمه گوگل]صداهای مخالف در روزنامه بسیار نادر است
[ترجمه ترگمان]صداهای مخالفی در روزنامه خیلی کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are some dissenting voices among the undergraduates.
[ترجمه گوگل]صداهای مخالفی در بین دانش آموختگان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در رشته undergraduates چند نفر از dissenting dissenting وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There are likely to be many dissenting voices.
[ترجمه گوگل]احتمالاً صداهای مخالف زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد صداهای مخالفی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was only one dissenting voice during the discussion.
[ترجمه گوگل]در طول بحث فقط یک صدای مخالف وجود داشت
[ترجمه ترگمان]فقط در خلال بحث فقط یک صدای dissenting وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Very few dissenting voices were heard on the right of the party.
[ترجمه گوگل]در سمت راست حزب صدای مخالف بسیار کمی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]در سمت راست حزب صدای چند نفر از dissenting شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But some dissenting comments made in private were unprintable.
[ترجمه گوگل]اما برخی از نظرات مخالف که به صورت خصوصی ارائه شده بودند غیرقابل چاپ بودند
[ترجمه ترگمان]اما برخی از نظرات مخالفی که در خلوت تشکیل می شد، قابل چاپ نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Very few dissenting voices were heard on the left.
[ترجمه گوگل]صدای مخالف بسیار کمی در سمت چپ شنیده شد
[ترجمه ترگمان]چند نفر از dissenting از طرف چپ شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dissenting justices said the ruling takes away the privacy protections of tens of millions of innocent passengers.
[ترجمه گوگل]قضات مخالف گفتند که این حکم، حفاظت از حریم خصوصی ده ها میلیون مسافر بی گناه را سلب می کند
[ترجمه ترگمان]قضات مخالف گفتند که این حکم حفاظت از حریم خصوصی ده ها میلیون مسافر بیگناه را رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A dissenting shareholder should lodge his opposition at the meeting of shareholders and should also appear at the hearing of the petition.
[ترجمه گوگل]سهامدار مخالف باید در مجمع صاحبان سهام مخالفت خود را اعلام کند و در جلسه رسیدگی نیز باید حاضر شود
[ترجمه ترگمان]یک سهامدار مخالف باید مخالفت خود را در جلسه سهامداران نشان دهد و همچنین باید در جلسه رسیدگی به این درخواست ظاهر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Two of the dissenting justices further argued that the arrangement clearly violated the establishment clause.
[ترجمه گوگل]دو تن از قضات مخالف نیز استدلال کردند که این ترتیب به وضوح بند تأسیس را نقض می کند
[ترجمه ترگمان]دو قاضی مخالف بحث کردند که این توافق به وضوح بند تاسیس را نقض کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jacobite crowds sometimes attacked poor Dissenting groups, such as the Baptists.
[ترجمه گوگل]جماعت یعقوبی گاهی به گروه های فقیر مخالف، مانند باپتیست ها حمله می کردند
[ترجمه ترگمان]طرفداران Jacobite گاهی اوقات به گروه های فقیر مخالف مخالف مانند فرقه تعمید حمله می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The continuity in the Dissenting tradition in such places is often remarkable.
[ترجمه گوگل]تداوم سنت مخالف در چنین مکان هایی اغلب قابل توجه است
[ترجمه ترگمان]تداوم در سنت لوییس در چنین مکان هایی اغلب قابل توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She enjoys dissenting from us.
[ترجمه گوگل]او از مخالفت با ما لذت می برد
[ترجمه ترگمان]از dissenting از ما لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

انگلیسی به انگلیسی

• opposing, disagreeing, disputing

پیشنهاد کاربران

مخالف
متفاوت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : dissent
✅️ اسم ( noun ) : dissent / dissenter / dissension / dissentient / dissident / dissidence
✅️ صفت ( adjective ) : dissenting / dissentient / dissident
✅️ قید ( adverb ) : _
مخالف

بپرس